کلمه جو
صفحه اصلی

detestable


معنی : مکروه، فرومایه، نفرت انگیز، بسیار بد، کریه
معانی دیگر : بیزار کننده، بیزارگر، آریغ انگیز، منزجر کننده

انگلیسی به فارسی

نفرت‌انگیز، بسیار بد، مکروه، کریه


نفرت انگیز، مکروه، بسیار بد، فرومایه، کریه


انگلیسی به انگلیسی

• abhorrent, loathsome, hateful
if you say that someone or something is detestable, you mean that you dislike them very strongly.

مترادف و متضاد

مکروه (صفت)
abhorrent, abominable, detestable, execrable

فرومایه (صفت)
abject, abhorrent, detestable, ghoulish, base, ignoble, vile, poor, base-born, distressed, sordid, knavish

نفرت انگیز (صفت)
detestable, execrable, obnoxious, blasted, gruesome, forbidding, odious, horrid, loathsome, invidious, loathly

بسیار بد (صفت)
detestable, devilish, terrible, desperate

کریه (صفت)
ugly, obscene, detestable, offensive, nasty, unsightly, noisome, haggish

loathsome, abominable


Synonyms: abhorred, abhorrent, accursed, atrocious, awful, despicable, disgusting, execrable, godawful, grody, gross, hateable, hateful, heinous, horrid, lousy, low-down, maggot, monstrous, obnoxious, odious, offensive, outrageous, repugnant, repulsive, revolting, rotten, shocking, sorry, vile


Antonyms: admirable, adorable, adored, cherished, likeable, loveable, prized, respectable, respected


جملات نمونه

1. poking one's nose is a detestable habit
دست در بینی کردن عادت منزجر کننده ای است.

2. All terrorist crime is detestable, whoever the victims.
[ترجمه ترگمان] تمام جرم تروریستی وحشتناکه، هر کسی که قربانی ها رو داره
[ترجمه گوگل]همه جنایت های تروریستی، هر کدام از قربانیان، از بین می روند

3. The experience was a detestable ordeal, and it cured him of any ambitions to direct again.
[ترجمه ترگمان]این تجربه یک تجربه بسیار ناگوار بود، و او را از هر گونه جاه طلبی برای هدایت مجدد نجات داد
[ترجمه گوگل]تجربه یک آزمایش مضطرب بود، و او را از هر گونه جاه طلبی برای هدایت دوباره درمان کرد

4. 'You're detestable!' she said, shaking.
[ترجمه ترگمان]!! !! !! !! !! !! !! ! در حالی که می لرزید گفت:
[ترجمه گوگل]'شما نفرت انگیز است!' او گفت، تکان می خورد

5. I found the film's final frenzied violence detestable.
[ترجمه ترگمان]من آخرین خشونت دیوانه وار فیلم را نفرت آور یافتم
[ترجمه گوگل]من نهایت خشنودی نهایی فیلم را پیدا کردم

6. And who masterminds these detestable values?
[ترجمه ترگمان]و چه کسی این مقادیر نفرت آور را طراحی می کند؟
[ترجمه گوگل]و کسی که این ارزش ها را از بین می برد؟

7. I find their views detestable.
[ترجمه ترگمان]I را نفرت انگیز می یابم
[ترجمه گوگل]من دیدگاه های آنها را انکار می کنم

8. Selfishness is that detestable vice which no one will forgive in others, and no one is without himself. Henry Ward Beecher
[ترجمه ترگمان]خودخواهی آن vice نفرت انگیز است که هیچ کس در دیگران نخواهد بخشید، و هیچ کس هم بدون خود او نیست \" هنری وارد \"
[ترجمه گوگل]خودخواهی این معضل ناخوشایند است که هیچ کس دیگران را فراموش نخواهد کرد و هیچ کس بدون خودش نیست هنری بخش Beecher

9. The people who do this fighting thing are detestable.
[ترجمه ترگمان]مردمی که این جنگ را انجام می دهند، نفرت انگیز است
[ترجمه گوگل]افرادی که این کار را انجام می دهند، از بین می روند

10. Either the prof is a detestable chauvinist or the student is a vile schemer.
[ترجمه ترگمان]یا استاد بسیار خوب و chauvinist است یا یک دانشجوی پست است
[ترجمه گوگل]هر دو پروفسور یک شوونیست متخاصم است و یا دانش آموز یک شیطان زشت است

11. Rachel sat in tense silence beside the detestable Damian Flint.
[ترجمه ترگمان]را شل در سکوتی عصبی کنار دیمن فلینت نشسته بود
[ترجمه گوگل]راشل در کنار سکوت دامن زده در کنار Damian Flint مظنون

12. The corrupt official at once detestable and despicable.
[ترجمه ترگمان]کارمند فاسد فورا نفرت انگیز و نفرت انگیز شد
[ترجمه گوگل]یک مقام فاسد هم در همان حال مظلوم و نفرت انگیز است

13. The clever ones are detestaBle, the others are grotesque.
[ترجمه ترگمان]اشخاص باهوش و زرنگ هستند و دیگران مضحک هستند
[ترجمه گوگل]آنهایی که باهوش هستند detestaBle هستند، دیگران غریب هستند

14. What is detestable in a pig is more detestable in a boy.
[ترجمه ترگمان]آنچه که در یک خوک نفرت آور است در یک پسربچه نفرت انگیز است
[ترجمه گوگل]در یک خوک ناراحتی است که در یک پسر پریشان است

Poking one's nose is a detestable habit.

دست در بینی کردن عادت منزجرکننده‌ای است.


پیشنهاد کاربران

حال به هم زن


کلمات دیگر: