1. sit down and shut up!
بتمرگ و خفه شو!
2. sit here, pop!
بابا جان،اینجا بنشین !
3. sit in your mother's place behind that desk
روی صندلی مادرت پشت آن میز بنشین.
4. sit on the river's bank and watch the traverse of life
به لب رود نشین و گذر عمر ببین
5. sit on whichever chair ali points to
روی هر صندلی که علی به آن اشاره می کند بنشین !
6. sit or i'll bust you on the head
بنشین والا می زنم تو سرت.
7. sit still so that i can take your pulse
بی حرکت بنشین تا نبضت را بگیرم.
8. sit without moving!
بدون حرکت بنشین !
9. sit yourself down and tell us what happened
قرار بگیر و بگو چه شد!
10. sit at the feet of
مرید (کسی) بودن،کوچک کسی بودن
11. sit back
1- آرام گرفتن،استراحت کردن 2- سخت نگرفتن
12. sit down
نشستن (down برای تاکید به کار می رود)
13. sit down
1- نشستن 2- خود را برای محاصره آماده کردن،کمربند را سفت کردن
14. sit in
(بیشتر با: on) شرکت کردن،حضور داشتن
15. sit on (or upon)
1- (هیئت منصفه یا کمیته و غیره) عضو بودن 2- مورد بررسی قرار دادن،شور کردن 3- (عامیانه) مسکوت گذاشتن،(مطلبی را) خفه کردن
16. sit one's hands
1- کف نزدن،تحسین نکردن 2- از اقدامات لازم فروگذار کردن،قصور کردن
17. sit out
1- تا پایان ماندن،تا آخر دوام آوردن 2- (از دیگران) بیشتر دوام آوردن یا ماندن 3- (رقص یا مسابقه و غیره) شرکت نکردن،(درکناری) نشستن
18. sit tight
1- سرجای خود نشستن 2- تنگ (یا پهلوی هم) نشستن 3- موقعیت خود را حفظ کردن،صبرکردن
19. sit up
1- (از حالت خوابیده) به حالت نشسته درآمدن،در بستر نشستن 2- صاف نشستن،ور نشستن،شق نشستن 3- (جانور) روی دو پانشستن (دستان در جلو سینه) 4- بیدار نشستن،به بستر نرفتن 5- (عامیانه) ناگهان واقف یا هشیار شدن
20. sit well with
سازگار بودن،ساختن به
21. cares sit lightly upon him
اندوه بر دل او نمی نشیند.
22. don't sit in the current, you'll catch a cold!
تو باد نشین سرما می خوری !
23. don't sit in the draft!
در کوران ننشین !،جلو باد ننشین !
24. i'll sit by you
پهلوی تو می نشینم.
25. let's sit here and visit together for a while
بیا اینجا بنشینیم و قدری با هم اختلاط کنیم.
26. please sit down
بفرمایید بنشینید.
27. please, sit down!
بفرمایید بنشینید!
28. to sit in congress
در کنگره ی امریکا عضو بودن
29. to sit on a jury
جزو هیئت منصفه ی دادگاه (دادوران) بودن
30. to sit on the board of directors
عضو هیئت مدیره بودن
31. to sit on throne
بر تخت جلوس کردن
32. he didn't sit in his usual place
او در جای همیشگی خود ننشست.
33. lady, please sit down and let me speak!
خانم،لطفا بنشینید و بگذارید حرفم را بزنم !
34. raw onion does not sit well with me
پیاز خام به من نمی سازد.
35. we had a long sit at the bus station
در ایستگاه اتوبوس خیلی به انتظار نشستیم.
36. would you like to sit down?
بفرمایید بنشینید!
37. instead of fighting, let us sit down and reason together
به جای جنگیدن بیایید بنشینیم و با هم استدلال کنیم.
38. they squbbled over who should sit by the window
سر اینکه چه کسی کنار پنجره بنشیند با هم یک به دو کردند.
39. open the window, baby, and come sit by me
عزیزم پنجره را باز کن و کنارم بنشین.
40. it is not sanitary to let flies sit on food
بهداشتی نیست که بگذاریم مگس روی خوراک بنشیند.