کلمه جو
صفحه اصلی

shattering

انگلیسی به فارسی

انفجار، شکستن، داغان کردن، خرد کردن


انگلیسی به انگلیسی

• breaking into pieces, smashing; destroying, devastating
something that is shattering shocks and upsets you.
you can also use shattering to describe something which makes you very tired.
see also shatter.

جملات نمونه

1. His mother's death was a shattering blow.
[ترجمه ترگمان]مرگ مادرش ضربه محکمی بود
[ترجمه گوگل]مرگ مادرش یک ضربه متزلزل بود

2. The bang came suddenly, echoing across the buildings, shattering glass.
[ترجمه ترگمان]صدای انفجار ناگهان در میان ساختمان ها طنین انداخت و شیشه های خرد کننده به گوش رسید
[ترجمه گوگل]انفجار به طور ناگهانی ناگهان رخ داد، در سراسر ساختمان ها هم تکرار شد، شیشه ها را تکان داد

3. It was a shattering blow to her pride.
[ترجمه ترگمان]ضربه محکمی به غرور او زد
[ترجمه گوگل]این یک ضربه متزلزل به غرور او بود

4. It was a shattering schedule - seven meetings in two days.
[ترجمه ترگمان]این یک برنامه shattering بود - هفت جلسه در عرض دو روز
[ترجمه گوگل]این یک برنامه شکنندگی بود - هفت نشست در دو روز

5. She heard the crash of shattering glass as the vehicles collided.
[ترجمه ترگمان]صدای برخورد شیشه اتومبیل به گوش رسید
[ترجمه گوگل]او سقوط سقوط شیشه ای را به عنوان وسایل نقلیه برخورد کرد

6. The blast caused extensive damage, shattering the ground-floor windows.
[ترجمه ترگمان]این انفجار باعث خسارت شدید و شکستن پنجره های طبقه همکف شد
[ترجمه گوگل]این انفجار موجب آسیب گسترده و شکستن پنجره های کف زمین شد

7. The news of his death came as a shattering blow.
[ترجمه ترگمان]خبر مرگ او به منزله ضربه محکمی بود
[ترجمه گوگل]خبر مرگ او به عنوان یک ضربه متزلزل شد

8. Mungo imagined them shattering, burying the floor in a tidal wave of crystal.
[ترجمه ترگمان]و همه آن ها را خرد و خاکشیر کرده بود و کف زمین را در یک موج پر جزر و مدی دفن می کرد
[ترجمه گوگل]مونگو تصور می کرد که آنها را می شکند و کف را در یک موج نزولی کریستال دفن می کند

9. He related his shattering war experiences in his autobiography.
[ترجمه ترگمان]او تجربیات تلخ دوران جنگ خود را در زندگینامه خود به پایان رساند
[ترجمه گوگل]او تجربیات جنگ خیره کننده خود را در زندگی نامه خود به دست آورد

10. They had the shattering, overwhelming strength of earthquake and hurricane and volcano.
[ترجمه ترگمان]آن ها قدرت شکستن، مقاومت شدید زلزله و آتشفشان و آتشفشان را داشتند
[ترجمه گوگل]آنها قدرت مخرب، شدید و شدید زلزله و طوفان و آتشفشان را داشتند

11. That morning it was a matter of blinding, shattering, choking importance.
[ترجمه ترگمان]آن روز صبح، یک موضوع کور کننده، خرد کننده و خفه کننده بود
[ترجمه گوگل]صبح آن را به موضوع چشمک زدن، سقوط، اهمیت محو شد

12. The glass tube shattering in a Thermos bottle?
[ترجمه ترگمان]لوله شیشه توی بطری Thermos خرد میشه؟
[ترجمه گوگل]لوله شیشه ای که در یک بطری حرارتی فرو می ریزد؟

13. How much punishment could the heart take before shattering into fragments?
[ترجمه ترگمان]چه تنبیه سختی می توانست قبل از خرد شدن به قطعات را تحمل کند؟
[ترجمه گوگل]چقدر مجازات می تواند قلب را قبل از شکستن به قطعات؟

14. The shattering plate might as well have struck him, for the pain and the misery on his face.
[ترجمه ترگمان]ممکن بود بشقاب خرد و خرد بر او اثر بگذارد و درد و رنج و اندوه بر چهره او چیره شود
[ترجمه گوگل]ممکن است به دلیل درد و بدبختی در چهره او، پلاکش شکسته شود

پیشنهاد کاربران

از بین بردن

ریزش

It was a shattering blow to her pride
ضربه بدی بود به غرورش

شکسته شدن
مثلا recode shattering
شکستن رکورد

تکان دهنده
مثلا:
Shattering news: اخبار تکان دهنده


کلمات دیگر: