کلمه جو
صفحه اصلی

donkey


معنی : الاغ، خر، ادم نادان و کودن
معانی دیگر : آدم احمق، کندذهن، سرسخت، الاغ (ass هم می گویند)، الاه

انگلیسی به فارسی

الاغ، خر، (مجازاً) آدم نادان و کودن


خر، الاغ، ادم نادان و کودن


انگلیسی به انگلیسی

• ass, domesticated animal related to the horse (commonly used as a beast of burden)
a donkey is an animal like a small horse with long ears.

مترادف و متضاد

الاغ (اسم)
ass, donkey, burro, moke

خر (اسم)
fool, dickey, dicky, ass, donkey, stupid person

ادم نادان و کودن (اسم)
donkey

small domestic horselike mammal


Synonyms: ass, burro, horse, jackass, jennet, jenny, maud, moke, mule, neddy, pony, Rocky Mountain canary


جملات نمونه

1. a donkey has large ears
الاغ گوش های بزرگ دارد.

2. a donkey ride
الاغ سواری

3. a donkey trace along the hill
راه مال رو در راستای تپه

4. amoghli's donkey wouldn't let anyone ride him
الاغ عمو قلی نمی گذاشت هیچکس سوارش شود.

5. female donkey
ماچه الاغ

6. the donkey brayed
الاغ عرعر کرد.

7. the donkey chortled and became lively with laughter
خر بخندید و شد از قهقهه چست

8. the donkey kicked me
الاغ به من لگد زد.

9. the donkey lay on the cobblestone
الاغ روی سنگفرش خوابید.

10. the donkey spilled everyone who tried to ride him
آن الاغ هر کسی را که می خواست سوارش شود به زیر می انداخت.

11. a hired donkey
خر سلاک،الاغ مکاری

12. a male donkey
خر نر،نره خر

13. give the donkey a hard dig in the side!
به پهلوی الاغ یک سکه ی محکم بزن !

14. the poor donkey longed for a tail . . .
مسکین خرک آرزوی دم کرد . . .

15. he belabored the donkey mercilessly
با بی رحمی الاغ را زد.

16. to disburden a donkey
بار الاغ را خالی کردن

17. once there was a donkey who did not have a tail. . .
بودست خری که دم نبودش . . .

18. the heehaw of a donkey
عرعر خر

19. his master is an absolute donkey
ارباب او یک خر تمام عیار است !

20. to prod a slow moving donkey
به الاغ کندرو سک زدن

21. his aim was bad and he hit the donkey instead of the deer
هدفگیری او بد بود و به جای آهو الاغ را زد.

22. the cross resulting from breeding a horse and a donkey
حیوان دو رگه ای که از آمیزش اسب و خر حاصل می شود

23. The little donkey struggled under its heavy burden.
[ترجمه ترگمان]این الاغ کوچک در زیر بار سنگین آن مقاومت کرد
[ترجمه گوگل]الاغ کوچولو تحت بار سنگین خود می جنگید

24. The man lashed the donkey but it would not go any faster.
[ترجمه ترگمان]مرد خر را شلاق زد، اما تندتر نمی رفت
[ترجمه گوگل]این مرد خر را خراب کرد اما سریعتر نمی رود

25. He tethered a donkey and a horse to a tree.
[ترجمه ترگمان]او یک الاغ و یک اسب را به یک درخت وصل کرد
[ترجمه گوگل]او یک خر و یک اسب را به یک درخت وصل کرد

26. That man's got the brain of a donkey!
[ترجمه ترگمان]این مرد مغز یک الاغ را دارد!
[ترجمه گوگل]این مرد مغز یک خر است!

27. He's an absolute donkey.
[ترجمه ترگمان]او یک الاغ تمام عیار است
[ترجمه گوگل]او یک خر است

28. I did the donkey work but I hired a professional builder for the tricky bits.
[ترجمه ترگمان]من این کار را انجام دادم، اما یک سازنده حرفه ای برای قطعات tricky استخدام کردم
[ترجمه گوگل]من کار خر را انجام دادم، اما من یک سازنده حرفه ای برای بیت های حیرت آور استخدام کردم

29. The donkey broke a leg in the fall and had to be put down.
[ترجمه ترگمان]خرش در سقوط یک پا را شکست و مجبور شد آن را زمین بگذارد
[ترجمه گوگل]خر در پاییز یک پا را شکست و مجبور شد برود

don't be a donkey!

خر نباش! (یا خربازی در نیار!)


His master is an absolute donkey!

ارباب او یک خر تمام عیار است!


پیشنهاد کاربران

گونه ای از حیوانات اهلی به نام خر یا الاغ که از ان برای حمل و نقل مواد در روستاها استفاده می شود

حیوانی اهلی به اسم : الاغ . خر
خیلی ممنون از شما که به ما کمک میکنید در یافت معادل فارسی کلمات
متشکرم🙏❤

الاغ
So you are in touch with your organizational
donkey
پس با خر سازمانی خود در ارتباط هستید



کلمات دیگر: