1. a resolute man
یک مرد پراراده
2. they stood resolute against the enemy
با عزم راسخ جلوی دشمن ایستادند.
3. Voters perceive him as a decisive and resolute international leader.
[ترجمه ترگمان]رای دهندگان او را به عنوان یک رهبر بین المللی مصمم و مصمم تلقی می کنند
[ترجمه گوگل]رأی دهندگان او را به عنوان یک رهبر بین المللی تعیین کننده و قاطع درک می کنند
4. Their resolute opposition to new working methods was difficult to overcome.
[ترجمه ترگمان]مخالفت سرسختانه آن ها با روش های نوین کاری دشوار بود
[ترجمه گوگل]مخالفت جدی آنها با روشهای جدید کار برای غلبه بر دشوار بود
5. Her voice sounded calm and resolute.
[ترجمه ترگمان]صدایش آرام و مصمم بود
[ترجمه گوگل]صدای او آرام و محکم صدا می کرد
6. She remained resolute in her belief that the situation would improve.
[ترجمه ترگمان]او در این باور راسخ بود که اوضاع بهبود خواهد یافت
[ترجمه گوگل]او معتقد بود که وضعیت بهبود خواهد یافت
7. He became even more resolute in his opposition to the plan.
[ترجمه ترگمان]او در مخالفت خود با این طرح مصمم تر شد
[ترجمه گوگل]او در مخالفت خود با این طرح، حتی بیشتر متعهد شد
8. She's utterly resolute in her refusal to apologise.
[ترجمه ترگمان]او کاملا مصمم به عذرخواهی است
[ترجمه گوگل]او کاملا از پذیرش خود عذرخواهی می کند
9. He was resolute in carrying out his plan.
[ترجمه ترگمان]عزم جزم کرده بود نقشه خود را عملی کند
[ترجمه گوگل]او در انجام طرح خود مصمم بود
10. In the face of resolute opposition, the bill was withdrawn in November.
[ترجمه ترگمان]در رویارویی با مخالفت های شدید، این لایحه در ماه نوامبر پس گرفته شد
[ترجمه گوگل]در مواجهه با مخالفت جدی، این لایحه در ماه نوامبر حذف شد
11. This can be limited and even stopped by resolute political action.
[ترجمه ترگمان]این می تواند محدود باشد و حتی با اقدام سیاسی مصمم متوقف شود
[ترجمه گوگل]این عمل می تواند محدود و حتی توسط اقدامات سیاسی محکم متوقف شود
12. But not all choreographers had the means, resolute strength or personal charisma to forge such instruments of self-expression.
[ترجمه ترگمان]اما همه choreographers ابزار، قدرت و charisma شخصی برای ایجاد چنین ابزارهایی برای بیان خود نداشتند
[ترجمه گوگل]اما نه همه هنرمندان، ابزار، قاطعانه و یا شخصیت شخصی برای ایجاد چنین ابزارهایی از خود بیان داشتند
13. This situation requires our resolute action.
[ترجمه ترگمان]این وضعیت به اقدام قاطع ما نیاز دارد
[ترجمه گوگل]این وضعیت نیازمند اقدام جدی است
14. I could also imagine the gentle but resolute Amsale recognizing a kindred spirit in Neil Brown.
[ترجمه ترگمان]همچنین می توانستم تصور کنم که آن مرد مهربان ولی مصمم، روح مشابهی را در نیل براون به رسمیت می شناسد
[ترجمه گوگل]من همچنین می توانم Amsale ملایم اما با قاطعیت را تصور کنید که روحیه ی مردمی را در نیل براون به رسمیت می شناسد
15. His biggest problem is the seemingly resolute determination of Pat Buchanan and Steve Forbes to hang in.
[ترجمه ترگمان]بزرگ ترین مشکل او، تصمیم به ظاهر مصمم پت بوچانان و استیو فوربس است که به دار آویخته شده اند
[ترجمه گوگل]بزرگترین مشکل او این است که تعیین ظاهرا قاطعانه پت Buchanan و استیو فوربز در تعقیب