قانع بودن (با)، راضی بودن
settle for
قانع بودن (با)، راضی بودن
انگلیسی به فارسی
قانع بودن، راضی بودن
انگلیسی به انگلیسی
• be satisfied with, be content with
مترادف و متضاد
Accept or allow something (especially something not entirely desirable)
جملات نمونه
1. I'm not going to settle for second best .
[ترجمه ترگمان]برای دومین بار هم قرار نیست به این نتیجه برسم
[ترجمه گوگل]من نمی خواهم برای دومین بار به توافق برسیم
[ترجمه گوگل]من نمی خواهم برای دومین بار به توافق برسیم
2. He didn't see why he should settle for less.
[ترجمه ترگمان]او دلیلی برای این کار نمی دید
[ترجمه گوگل]او متوجه نشد که چرا باید برای کمال حل و فصل کند
[ترجمه گوگل]او متوجه نشد که چرا باید برای کمال حل و فصل کند
3. In the end they had to settle for a draw.
[ترجمه ترگمان]سرانجام مجبور شدند که کنار بکشند
[ترجمه گوگل]در نهایت آنها مجبور بودند برای قرعه کشی مسابقه بدهند
[ترجمه گوگل]در نهایت آنها مجبور بودند برای قرعه کشی مسابقه بدهند
4. He wants a full refund and he won't settle for anything less.
[ترجمه ترگمان]اون یه بازگشت کامل می خواد و به هیچ چیز کم تر حل نمی شه
[ترجمه گوگل]او می خواهد بازپرداخت کامل داشته باشد و برای چیزی کم نمی کند
[ترجمه گوگل]او می خواهد بازپرداخت کامل داشته باشد و برای چیزی کم نمی کند
5. She refuses to settle for second best - she strives for perfection.
[ترجمه ترگمان]او حاضر نیست به بهترین شکل زندگی کند - او برای کمال تلاش می کند
[ترجمه گوگل]او مخالفت خود را برای دومین بار حل می کند - او برای کمال تلاش می کند
[ترجمه گوگل]او مخالفت خود را برای دومین بار حل می کند - او برای کمال تلاش می کند
6. He refused to settle for anything that was second best.
[ترجمه ترگمان]او از اقامت در هر چیزی که دومین مورد بود امتناع کرد
[ترجمه گوگل]او برای حل هرچیزی که دومین بهترین بود، حاضر نشد
[ترجمه گوگل]او برای حل هرچیزی که دومین بهترین بود، حاضر نشد
7. They want $2500 for it, but they might settle for $2000.
[ترجمه ترگمان]آن ها ۲۵۰۰ دلار برای آن می خواهند، اما ممکن است ۲۰۰۰ دلار اقامت داشته باشند
[ترجمه گوگل]آنها 2500 دلار برای آن می خواهند، اما ممکن است برای 2000 دلار هزینه کنند
[ترجمه گوگل]آنها 2500 دلار برای آن می خواهند، اما ممکن است برای 2000 دلار هزینه کنند
8. They refused to settle for a promise of jam tomorrow.
[ترجمه ترگمان]قرار بود فردا به توافق برسند
[ترجمه گوگل]آنها فردا برای وعده وعده ی خودشان تصمیم می گیرند
[ترجمه گوگل]آنها فردا برای وعده وعده ی خودشان تصمیم می گیرند
9. Sometimes you have to settle for second best.
[ترجمه ترگمان] بعضی وقت ها باید برای دومین لحظه استراحت کنی
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات شما باید برای دومین بار به توافق برسید
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات شما باید برای دومین بار به توافق برسید
10. Once you've tasted luxury it's very hard to settle for anything else.
[ترجمه ترگمان]به محض اینکه این نعمت رو تجربه کردی، برای هر چیز دیگه خیلی سخت بود
[ترجمه گوگل]هنگامی که شما لوکس را دوست دارید، بسیار سخت است که برای هر چیز دیگری قضاوت کنید
[ترجمه گوگل]هنگامی که شما لوکس را دوست دارید، بسیار سخت است که برای هر چیز دیگری قضاوت کنید
11. She couldn't find any cola, so had to settle for orange juice.
[ترجمه ترگمان]هیچ کولا پیدا نمی کرد، بنابراین مجبور بود آب پرتغال را جا به جا کند
[ترجمه گوگل]او نمیتوانست هیچ کولا پیدا کند، بنابراین باید آب پرتقال را بپوشاند
[ترجمه گوگل]او نمیتوانست هیچ کولا پیدا کند، بنابراین باید آب پرتقال را بپوشاند
12. Since you have no spirit, I have to settle for beer.
[ترجمه ترگمان]، از اونجایی که تو هیچ روحی نداری من باید برای آبجو سر و سامون بگیرم
[ترجمه گوگل]از آنجا که شما هیچ روحیه ای ندارید، باید آبجو بگیرم
[ترجمه گوگل]از آنجا که شما هیچ روحیه ای ندارید، باید آبجو بگیرم
13. Others were less ready to settle for second best.
[ترجمه ترگمان]بقیه آماده بودند تا برای دومین بار به بهترین شکل زندگی کنند
[ترجمه گوگل]دیگران کمتر آماده بودند تا برای دومین بار به توافق برسند
[ترجمه گوگل]دیگران کمتر آماده بودند تا برای دومین بار به توافق برسند
14. Never settle for painting a still life with nets and anchor just because you are afraid seascapes are too complex.
[ترجمه ترگمان]هرگز برای نقاشی یک زندگی آرام با تورها و لنگر صادق نباشید چون شما می ترسید که seascapes بیش از حد پیچیده باشند
[ترجمه گوگل]هرگز برای نقاشی کردن زندگی با شبکه و لنگر تنها به این دلیل که شما می ترسید دریانوردان بیش از حد پیچیده است
[ترجمه گوگل]هرگز برای نقاشی کردن زندگی با شبکه و لنگر تنها به این دلیل که شما می ترسید دریانوردان بیش از حد پیچیده است
پیشنهاد کاربران
اکتفا کردن به . . . راضی بودن به . . .
راضی شدن
پذیرفتن، قانع شدن، کفایت کردن، راضی شدن علیرغم میل باطنی
to accept something or someone against your own will
They had to settle for the truce.
Time was short and I just had to settle for you.
NEVER SETTLE FOR LESS
to accept something or someone against your own will
They had to settle for the truce.
Time was short and I just had to settle for you.
NEVER SETTLE FOR LESS
settle for second best یک اصطلاح هست لطفا اونو تو دیکشنری قرار بدین
به معنی به مقام دوم راضی بودن/شدن
به معنی به مقام دوم راضی بودن/شدن
رضایت دادن
بسنده کردن
اقناع کردن، ارضا کردن، قانع کردن، راضی کردن، اکتفا کردن، کفایت کردن، بس بودن، بسنده کردن و . . .
کلمات دیگر: