کلمه جو
صفحه اصلی

arranging

انگلیسی به فارسی

سامان دادن، مرتب کردن، ترتیب دادن، چیدن، منظم کردن، سازمند کردن، اراستن، قرار گذاشتن، طبقه بندی کردن، طبقهبندییا جور کردن


انگلیسی به انگلیسی

• arrangement, act of arranging and adapting a musical piece

جملات نمونه

1. Flower - arranging has become a great craze in Suffolk.
[ترجمه ترگمان]ترتیب دادن گل ها به شدت در سافولک تبدیل شده است
[ترجمه گوگل]گل - تنظیم به یک شوخی بزرگ در سوفولک تبدیل شده است

2. A fair employer, when arranging for the pay of a carpenter, does not try to beat him down.
[ترجمه ترگمان]یک کارفرمای خوب، هنگامی که پول یک نجار را تنظیم می کند، سعی نمی کند او را شکست دهد
[ترجمه گوگل]یک کارفرمای عادلانه، وقتی که برای پرداخت یک نجار تنظیم می کند، سعی نمی کند او را بکشد

3. The son had nothing to do with arranging the funeral, but came along to pay his last respects.
[ترجمه ترگمان]پسر هیچ ربطی به مراسم تدفین نداشت، اما آمد تا آخرین احترامات را بپردازد
[ترجمه گوگل]پسر هیچ ارتباطی با ترتیب دادن مراسم خاکسپاری نداشت، اما برای پرداختن به آخرین احتراماتش آمده بود

4. She considers the arranging of flowers in the church to be her own preserve.
[ترجمه ترگمان]او ترتیب چیدن گل ها در کلیسا را برای حفظ خود می داند
[ترجمه گوگل]او در نظر دارد تنظیم گل در کلیسا را ​​حفظ کند

5. Will you take responsibility for arranging the food?
[ترجمه ترگمان]مسئولیت تهیه غذا را به عهده می گیرید؟
[ترجمه گوگل]آیا شما مسئولیت تنظیم غذا را می گیرید؟

6. They are arranging a novel for the stage.
[ترجمه ترگمان]آن ها در حال ترتیب دادن یک رمان برای این مرحله هستند
[ترجمه گوگل]آنها یک رمان را برای صحنه تنظیم می کنند

7. He had nothing to do with arranging the funeral, but came along to pay his last respects.
[ترجمه ترگمان]او هیچ ربطی به مراسم تدفین نداشت، اما برای ادای احترام آخرین احترامات خود را به او رساند
[ترجمه گوگل]او هیچ ارتباطی با تنظیم مراسم تشییع پیکر نداشت، اما برای پرداختن به آخرین احکامش آمده بود

8. Arranging a trip abroad is a time-consuming business.
[ترجمه ترگمان]سفر به خارج از کشور یک کسب وکار وقت گیر است
[ترجمه گوگل]سازماندهی سفر به خارج از کشور یک کسب و کار وقتگیر است

9. Arranging childcare over the school holidays can be quite a conundrum for working parents.
[ترجمه ترگمان]مراقبت از کودکان در تعطیلات مدرسه می تواند مشکل والدین شاغل باشد
[ترجمه گوگل]سازماندهی مراقبت از کودکان درمورد تعطیلات مدرسه می تواند برای والدین کار درست باشد

10. He put a lot of effort into arranging the concert.
[ترجمه ترگمان]او خیلی تلاش کرد تا کنسرت را مرتب کند
[ترجمه گوگل]او تلاش زیادی برای تنظیم کنسرت گذاشت

11. Taking the opportunity of arranging three subscription concerts in Strasburg he got stranded there because of serious flooding.
[ترجمه ترگمان]با صرف امکان ترتیب دادن سه کنسرت مشترک در Strasburg به دلیل سیل شدید در آنجا گرفتار شد
[ترجمه گوگل]با در نظر گرفتن فرصتی برای تنظیم سه کنسرت در اشترورسبورگ، او در آنجا به علت سیل های جدی به سر می برد

12. We spent the morning arranging the jewelry in the display case.
[ترجمه ترگمان]ما صبح روز بعد رو در حال برنامه ریزی جواهرات در مورد نمایش گذاشتیم
[ترجمه گوگل]صبح زدیم طلا و جواهر را در مورد صفحه نمایش صرف کردیم

13. He was always arranging for flowers and special photographs to be sent to Mrs Collingridge, doing little favours whenever he could.
[ترجمه ترگمان]او همیشه مرتب برای گل ها و عکس های ویژه فرستاده می شد تا به خانم Collingridge بفرستند، هر وقت که می شد لطف کوچکی می کرد
[ترجمه گوگل]او همیشه برای گل ها و عکس های ویژه ای که برای خانم کالینگریج فرستاده شده بود، تنظیم می کرد، هر زمان که می توانست، به او کمک کند

14. Interests include reading, gardening and flower arranging.
[ترجمه ترگمان]علایق شامل خواندن، باغبانی و شکوفه دادن گل هستند
[ترجمه گوگل]منافع عبارتند از خواندن، باغبانی و تنظیم گل

پیشنهاد کاربران

درست کردن

تلاش کردن برای جای دادن چیزی در برنامه ی خود

ترتیب دادن

Arranging to Meet People
ترتیب دادن ملاقات با مردم

نظم و ترتیب دادن

چیدمان


کلمات دیگر: