کلمه جو
صفحه اصلی

put on weight

انگلیسی به انگلیسی

• gain weight, get fatter

جملات نمونه

1. He has put on weight during the last two months.
[ترجمه سوگل] او در طی دو ماه گذشته، افزایش وزن داشته.
[ترجمه ترگمان]او در طول دو ماه گذشته وزن خود را کاهش داده است
[ترجمه گوگل]او در طول دو ماه گذشته وزن داشته است

2. She looks like she's put on weight.
[ترجمه سوسن] به نظر میاد ( انگار ) وزن اضافه کرده
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد وزن کم کرده باشد
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد او وزن دارد

3. He had put on weight and aged a little.
[ترجمه Fateme] او اضافه وزن داشت و کوچک بود
[ترجمه ترگمان]او کمی وزن داشت و کمی پیر شده بود
[ترجمه گوگل]او وزن داشت و چند ساله بود

4. He put on weight when he was at university.
[ترجمه Elahe] او زمانی که در دانشگاه بود اضافه وزن داشت!
[ترجمه ترگمان]او زمانی که در دانشگاه بود وزن خود را حفظ کرد
[ترجمه گوگل]او وقتی در دانشگاه بود وزن می کرد

5. I'm lucky really as I never put on weight.
[ترجمه ترگمان]من واقعا خوش شانسم که هیچ وقت وزن کم نکردم
[ترجمه گوگل]من واقعا خوش شانس هستم چون هرگز وزن نکردم

6. He has put on weight.
[ترجمه ترگمان]او وزن خود را کاهش داده است
[ترجمه گوگل]او وزن دارد

7. She can eat like a horse and never put on weight.
[ترجمه ترگمان]اون می تونه مثل یه اسب بخوره و هیچ وقت وزن کم کنه
[ترجمه گوگل]او می تواند مانند یک اسب بخورد و هرگز وزن نداشته باشد

8. I know she's put on weight, Michael, but some things are better left unsaid!
[ترجمه ترگمان]می دونم که وزن کم کرده، مایکل، ولی بعضی چیزا بهتره که ناگفته بمونن
[ترجمه گوگل]من می دانم او وزن دارد، مایکل، اما بعضی چیزها بهتر است از دست ندهید!

9. Men tend to put on weight in middle age.
[ترجمه ترگمان]مردان تمایل دارند در سنین میانی وزنی داشته باشند
[ترجمه گوگل]مردان در سن متوسط ​​سعی دارند وزن کنند

10. Some people never seem to put on weight while others are always on a diet.
[ترجمه ترگمان]برخی افراد هرگز به نظر نمی رسند که وزن خود را کاهش دهند در حالی که برخی دیگر همیشه رژیم غذایی دارند
[ترجمه گوگل]بعضی از افراد هرگز به نظر نمیرسند وزن خود را در حالی که دیگران همیشه در رژیم غذایی قرار دارند

11. He put on weight and started to lose his looks.
[ترجمه ترگمان]او وزنش را کنار گذاشت و شروع به از دست دادن نگاه کرد
[ترجمه گوگل]او وزن و شروع به از دست دادن ظاهر خود را

12. You don't put on weight when you spend all day running round after small children.
[ترجمه ترگمان]زمانی که تمام روز را برای دویدن بعد از کودکان کوچک سپری می کنید، وزن خود را کنار می گذارید
[ترجمه گوگل]هنگامی که شما در تمام دوران کودکی دوران کودکی را صرف می کنید وزن خود را کاهش می دهید

13. I've put on weight around the middle.
[ترجمه ترگمان]من این دور و بر وزن کم کردم
[ترجمه گوگل]وزنش را در اطراف وسط قرار داده ام

14. I'm forever on a diet, since I put on weight easily.
[ترجمه ترگمان]من همیشه رژیم می گیرم، چون به راحتی وزن کم می کنم
[ترجمه گوگل]من برای همیشه در رژیم غذایی هستم، زیرا وزنم را به راحتی گذاشتم

پیشنهاد کاربران

چاق و سنگین شدن

اضافه وزن داشتن

وزن اضاف کردن

فربه شدن

اهمیت دادن

E. g. You don't put on weight when you spend all day running around after small children

وزن اضافه کردن.
I am trying to put on weight. Everyone tells me I am too thin.
دارم سعی می کنم وزن اضافه کنم. همه بهم میگن خیلی لاغر هستم.

become fatter or heavier


کلمات دیگر: