کلمه جو
صفحه اصلی

slavish


معنی : در خور بندگان، بنده وار، غلام صحت، وابسته بتقلید کورکورانه
معانی دیگر : برده مانند، غلام مانند، بی اراده، تسلیم، کاسه لیس، چکمه لیس، نوکر ماب، بی چون و چرا، کورکورانه، فاقد ابتکار، تقلیدی، گوسفندوار، (نادر) شاق، پر مشقت

انگلیسی به فارسی

بنده وار، در خور بندگان، غلام صحت، وابسته بتقلیدکورکورانه


برده داری، در خور بندگان، بنده وار، غلام صحت، وابسته بتقلید کورکورانه


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: slavishly (adv.), slavishness (n.)
(1) تعریف: of, like, or befitting a slave; servile; submissive.
متضاد: authoritative
مشابه: abject, servile, subservient

- She adopted a slavish attitude toward her mother-in-law.
[ترجمه ترگمان] او رفتاری slavish نسبت به مادر خود داشت
[ترجمه گوگل] او موضع بیرحمانه نسبت به مادرش را تصویب کرد

(2) تعریف: lacking initiative or originality; blindly or stubbornly following an established model.
متضاد: independent

- She had a slavish fashion sense when she was young.
[ترجمه ترگمان] وقتی جوان بود، شعور slavish داشت
[ترجمه گوگل] او هنگامی که جوان بود، یک حس مد وفاداری داشت

• of or pertaining to a slave; slave-like, servile, subservient; base; imitative, lacking originality
you use slavish to describe things that copy or imitate something exactly, without any attempt to be original.
you also use slavish to describe someone who always obeys other people; used showing disapproval.

مترادف و متضاد

در خور بندگان (صفت)
slavish

بنده وار (صفت)
slavish

غلام صحت (صفت)
slavish

وابسته به تقلید کورکورانه (صفت)
slavish

جملات نمونه

1. slavish obedience was required
اطاعت برده وار الزام آور بود.

2. a slavish adherence to fashion
پیروی کورکورانه از مد روز

3. his poem is a slavish immitation of sohrab's work
شعر او تقلید کورکورانه ای از اثر سهراب است.

4. he served the invaders as a slavish yes-man
او به عنوان یک بله قربان گوی برده صفت به اشغالگران خدمت کرد.

5. She herself insists she is no slavish follower of fashion.
[ترجمه ترگمان]خودش اصرار دارد که این زن پیرو مد و slavish نیست
[ترجمه گوگل]او خود را اصرار می کند که هیچ دنباله ای از برده داری مد نیست

6. His style is a slavish imitation of his teacher's.
[ترجمه ترگمان]سبک او تقلید slavish از استادش است
[ترجمه گوگل]سبک او یک تقلید وحشیانه از معلم او است

7. Courts also avoid the slavish copying of earlier decisions by the technique of distinguishing cases.
[ترجمه ترگمان]دادگاه ها همچنین از کپی slavish تصمیم گیری های اولیه توسط تکنیک تشخیص موارد اجتناب می کنند
[ترجمه گوگل]دادگاه همچنین از کپی کردن وفاداری از تصمیمات قبلی از طریق روش تشخیص موارد اجتناب می کند

8. The women's slavish obedience disgusted me.
[ترجمه ترگمان]اطاعت و اطاعت زنانه زن ها حالم را به هم می زد
[ترجمه گوگل]اطاعت عبادت زنان من را ناراحت کرد

9. Aunt Tossie knew that a slavish contentment in marriage should never obliterate further effort.
[ترجمه ترگمان]عمه Tossie می دانست که رضایت او در ازدواج هرگز بیش از این دوام نخواهد آورد
[ترجمه گوگل]عمه تاسی می دانست که محبت وحشیانه در ازدواج هرگز نباید تلاش بیشتری را از بین ببرد

10. The new, second church was not a slavish copy of the first.
[ترجمه ترگمان]کلیسای جدید، دومین کلیسا، کپی slavish از اولی نبود
[ترجمه گوگل]کلیسای دوم، دومین نسخه ی وفاداری نبود

11. a slavish adherence to the rules.
[ترجمه ترگمان]و بر خلاف مقررات عمل می کرد
[ترجمه گوگل]یک پیروزی وحشیانه به قوانین

12. Slavish devotion to her job ruled her life.
[ترجمه ترگمان]از خود گذشتگی وی به شغلش بر زندگی او حکومت می کرد
[ترجمه گوگل]عزت وفاداری به کار او حاکی از زندگی او بود

13. Too perfect. A few years of slavish worship would be enough to ruin any of us.
[ترجمه ترگمان] خیلی عالیه چند سال پرستش او کافی است که هر کدام از ما را نابود کند
[ترجمه گوگل]بیش از حد کامل چند سال عبادت عبادت به اندازه کافی برای ویرانی هر یک از ما خواهد بود

Slavish obedience was required.

اطاعت برده‌وار الزام‌آور بود.


He served the invaders as a slavish yes-man.

او به‌عنوان یک بله‌قربان‌گوی برده‌صفت به اشغالگران خدمت کرد.


a slavish adherence to fashion

پیروی کورکورانه از مد روز


His poem is a slavish immitation of Sohrab's work.

شعر او تقلید کورکورانه‌ای از اثر سهراب است.



کلمات دیگر: