کلمه جو
صفحه اصلی

battle royal


مشاجره ی پر سر و صدا، جنجال، قیل و قال، (نبردی که شمار زیادی در آن شرکت می کنند) بزن بزن همگانی، کشمکش چند جانبه، نبرد دراز و شدید، نبرد سخت، جنگ شاهانه، pl نزاع سخت، کشمکش خصومت امیز

انگلیسی به فارسی

( royals battle ، royal battles . pl ) نزاع سخت، کشمکش خصومت‌آمیز


نبرد سلطنتی، نزاع سخت، کشمکش خصومت امیز


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: battles royal
(1) تعریف: a fight in which several or many participate.

(2) تعریف: an intense, lengthy battle.

(3) تعریف: a loud and rowdy or colorful dispute or fight; brawl.

• huge battle; fight with many warriors; battle to the death

مترادف و متضاد

fierce fight


Synonyms: brawl, fierce contest, fight, intense battle, melee, pitched battle, riot, rumble


جملات نمونه

1. There is a battle royal going on in Parliament.
[ترجمه ترگمان]در پارلمنت یک جنگ سلطنتی وجود دارد
[ترجمه گوگل]یک سلسله نبرد در پارلمان وجود دارد

2. There will be a battle royal over the new abortion proposals in the lower house tomorrow.
[ترجمه ترگمان]فردا در خانه نمایندگان پیشنهاد ازدواج جدیدی برای سقط جنین خواهد بود
[ترجمه گوگل]فردا در نهایت یک نبرد سلطنتی در مورد پیشنهادهای جدید سقط جنین وجود خواهد داشت

3. The big imperialist powers began a battle royal in dead earnest.
[ترجمه ترگمان]قدرت imperialist بزرگ با جدیت شروع به جنگ کرد
[ترجمه گوگل]قدرت های بزرگ امپریالیستی در سلول های نبرد به شدت مرده اند

4. Battle royal will bejoined in November.
[ترجمه ترگمان]خانواده سلطنتی در ماه نوامبر bejoined خواهند کرد
[ترجمه گوگل]سلطۀ نبرد در ماه نوامبر وارد خواهد شد

5. This is going to be a 11 battle royal.
[ترجمه ترگمان]این یک جنگ جهانی ۱۱ نفره است
[ترجمه گوگل]این یک سلسله 11 نبرد است

6. On the way back home he saw a battle royal among five, each bathed in blood.
[ترجمه ترگمان]در راه بازگشت به خانه یک جنگ در میان پنج نفر دیده می شد که هر یک از آن ها غرق در خون بود
[ترجمه گوگل]در راه بازگشت به خانه او شاهد یک نبرد سلطنتی در میان پنج، هر کدام در خون ریخت

7. After a battle royal the police hauled Jason off to prison.
[ترجمه ترگمان]بعد از یک جنگ، پلیس جیسون رو به زندان فرستاد
[ترجمه گوگل]پس از یک سلطنت نازی، پلیس جیسون را به زندان آورد

8. It's basically just kind of an uncomely family battle royal, in which there were bloody settlings of scores.
[ترجمه ترگمان]این اساسا نوعی جنگ خانوادگی uncomely است که در آن settlings زیادی از امتیازات وجود دارد
[ترجمه گوگل]این اساسا نوعی یک خانواده سلطنتی خانوادگی غیرمعمول است که در آن میزان خونریزی نمرات وجود دارد

9. After a battle royal the police hauled Tom off to prison.
[ترجمه ترگمان]بعد از یک جنگ، پلیس تام را به زندان کشاند
[ترجمه گوگل]پلیس بعد از نبرد سلطنتی، تام را به زندان آورد

10. My feelings and my thoughts were engaged in a battle royal inside me.
[ترجمه ترگمان]احساساتم و افکار من در یک جنگ بزرگ در درونم شکل گرفته بود
[ترجمه گوگل]احساسات من و افکار من در یک سلسله نبرد درون من درگیر شد

11. The two opposing groups and the police clashed, resulting in a battle royal.
[ترجمه ترگمان]دو گروه مخالف و پلیس درگیر شدند، و منجر به جنگ شاه شدند
[ترجمه گوگل]دو گروه مخالف و پلیس با یکدیگر روبرو شدند، که باعث نبرد سلطنتی شد

When the mother-in-law arrived the party became a battle royal.

وقتی مادرشوهر سر رسید مهمانی به میدان نبرد تبدیل شد.


پیشنهاد کاربران

Battle royal:جنگ سلتنطی ، وابسته به شاه

نبردی که شمار زیادی در آن شرکت می کنند
مبارزه سخت و طولانی
نبرد دراز و شدید
بزن بزن همگانی


کلمات دیگر: