کلمه جو
صفحه اصلی

rumple


معنی : مچاله کردن، تاه و چین دادن، چروک دادن
معانی دیگر : چروکاندن، چین و چروک انداختن، چروکیدن، چین و چروک دار شدن، چروکیدگی

انگلیسی به فارسی

مچاله کردن، چروک دادن، تاه و چین دادن


خرگوش، تاه و چین دادن، مچاله کردن، چروک دادن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: rumples, rumpling, rumpled
(1) تعریف: to wrinkle, crease, or muss (bed linens, clothing, or the like).
مترادف: cockle, crease, crumple, dishevel, muss, wrinkle
مشابه: crinkle, crush, derange, disarrange, disorder, mess up, pucker

(2) تعریف: to tousle or disarrange.
مترادف: disarrange, dishevel, mess, muss, tousle
مشابه: derange, disarray, disorder, ruffle, untidy, upset
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to become wrinkled or untidy.
مترادف: cockle, crease, crumple, wrinkle
مشابه: crinkle, crush, jumble, ruffle
اسم ( noun )
• : تعریف: a wrinkle or other irregularity in a smooth surface, as of a bedsheet.
مترادف: cockle, crease, crinkle, crumple, pucker, wrinkle

• fold, wrinkle, crease
fold, wrinkle, crease; muss, dishevel, ruffle
if you rumple something, you cause it to be untidy or creased.

مترادف و متضاد

مچاله کردن (فعل)
scrunch, tousle, crumple, rumple

تاه و چین دادن (فعل)
rumple

چروک دادن (فعل)
rumple

crush, wrinkle


Synonyms: bedraggle, cockle, crease, crimp, crinkle, crumple, derange, dishevel, disorder, fold, mess up, muss up, pucker, ruck up, ruffle, screw up, scrunch, seam, tousle, wreathe


Antonyms: flatten, iron, smooth


جملات نمونه

1. You mustn't play in your new skirt, you'll rumple it.
[ترجمه ترگمان]تو نباید در دامن جدیدت بازی کنی، آن را چروک خواهی کرد
[ترجمه گوگل]شما نباید در دامن جدید خود بازی کنید، شما آن را خرج می کنید

2. You'll rumple your jacket if you don't hang it up properly.
[ترجمه ترگمان]اگر به درستی این کار را نکنی، کتت را چین و چروک خواهی کرد
[ترجمه گوگل]اگر کلاه خود را به درستی آویزان نکنید، ژاکت خود را خم می کنید

3. I arrived bleary-eyed and rumpled.
[ترجمه ترگمان]با چشم های پف کرده و هاج و واج رسیدم
[ترجمه گوگل]من دچار خونریزی چشم و خونی شدم

4. I leaned forward to rumple his hair, but he jerked out of the way.
[ترجمه ترگمان]من به جلو خم شدم تا موهایش را چروک کنم، اما او به سرعت از مسیر خارج شد
[ترجمه گوگل]من به جلو به موهایش خم شدم، اما او از راه بیرون زد

5. The wind rumpled her lovely hair.
[ترجمه ترگمان]باد موهایش را درهم کشیده بود
[ترجمه گوگل]باد باد موی شگفت انگیز او را خفه کرد

6. The bed was rumpled where he had slept.
[ترجمه ترگمان]تخت خواب در جایی که خوابیده بود، مچاله شده بود
[ترجمه گوگل]تخت خوابیده بود که در خواب بود

7. He was casually dressed and had a rumpled look.
[ترجمه ترگمان]او خیلی معمولی لباس پوشیده بود و اخم کرده بود
[ترجمه گوگل]او به طرز معمولی لباس پوشید و نگاه خیره ای داشت

8. For some reason the rumpled appearance of the hat drew my attention.
[ترجمه ترگمان]به دلیلی چهره درهم کشیده کلاه توجهم را جلب کرد
[ترجمه گوگل]به هر دلیلی ظاهر پوشیده از کلاه توجه من را جلب کرد

9. Silk cloth rumples easily.
[ترجمه ترگمان]ابریشم به راحتی از ابریشم استفاده می کند
[ترجمه گوگل]پارچه ابریشم به راحتی شفاف می شود

10. With dark hair rumpled by the wind, flushed face and those brilliantly blue eyes, he looked very handsome.
[ترجمه ترگمان]با موهای تیره که براثر باد، صورت برافروخته و چشمان آبی درخشانش، بسیار زیبا به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]با موهای تیره که توسط باد، چهره فلاشینگ و چشمهای آبی روشن به نظر می رسید، او بسیار خوش تیپ بود

11. She rumpled his hair playfully.
[ترجمه ترگمان]مات و مبهوت موهایش را درهم کشیده بود
[ترجمه گوگل]او موی سرش را نرم کرد

12. Any rumple would cause discomfort or pain long before the night was out.
[ترجمه ترگمان]هر چین و چروک قبل از بیرون آمدن شب باعث ناراحتی و ناراحتی می شد
[ترجمه گوگل]هر خمیری باعث ناراحتی یا درد طولانی قبل از اینکه شب بیرون باشد

13. A turbulent black cloud like a rumpled sheet seemed to descend from heaven.
[ترجمه ترگمان]مثل این بود که ابری سیاه و سیاه مثل گچ از آسمان فرود می آید
[ترجمه گوگل]یک ابر سیاه سیاه آشفته مانند یک ورقه خرد شده به نظر می رسید از آسمان فرود می آید

14. He rumpled her hair playfully.
[ترجمه ترگمان]مات و مبهوت موهایش را درهم کشیده بود
[ترجمه گوگل]او موی سرش را تکان داد

Iron your skirt, it is too rumpled.

دامنت را اطو کن خیلی چروک دارد.


پیشنهاد کاربران

مو ] بازی کردن با ، دست بردن در ، آشفته کردن ، پریشان کردن


کلمات دیگر: