کلمه جو
صفحه اصلی

skinflint


معنی : خسیس، جوکی، ادم دندان گرد، ادم ممسک
معانی دیگر : چشم تنگ

انگلیسی به فارسی

جوکی، آدم دندان گرد، آدم ممسک، خسیس


پوست flint، خسیس، جوکی، ادم دندان گرد، ادم ممسک


انگلیسی به انگلیسی

• stingy person, cheapskate, miser
a skinflint is a very mean person who hates spending money; an informal word.

اسم ( noun )
• : تعریف: a stingy person; miser.
مشابه: miser, niggard

مترادف و متضاد

خسیس (اسم)
clam, miser, moneybags, skinflint, tightwad, curmudgeon

جوکی (اسم)
skinflint, yogi

ادم دندان گرد (اسم)
skinflint

ادم ممسک (اسم)
skinflint

cheapskate


Synonyms: hoarder, miser, moneygrubber, penny-pincher, pinchfist, pinchpenny, Scrooge, tightwad


جملات نمونه

1. A skinflint worships money.
[ترجمه ترگمان]آدم خسیس و خسیس است
[ترجمه گوگل]پوستفیلن پول را تحمیل می کند

2. Dolly's a bit of an old skinflint.
[ترجمه ترگمان]دالی خسیس است
[ترجمه گوگل]کمی دالی یک پوست پوستی قدیمی است

3. They live in the nine skinflint boroughs - mostly Tory authorities - which have scrapped their school meals service on cost grounds.
[ترجمه ترگمان]آن ها در نه نماینده skinflint زندگی می کنند - بیشتر مقامات حزب محافظه کار - که خدمات وعده های غذایی مدارس خود را به دلایل هزینه کنار گذاشته بودند
[ترجمه گوگل]آنها در 9 روستای پوستفیلت زندگی می کنند - اغلب مقامات توری - که خدمات هزینه های شغلی مدرسه را براساس هزینه های خود در بر می گیرند

4. He's a real skinflint.
[ترجمه ترگمان]خیلی آدم skinflint
[ترجمه گوگل]او یک پوستر واقعی است

5. We waited for the old skinflint to find his wallet and pay us our money.
[ترجمه ترگمان]منتظر skinflint که کیف پولش را پیدا کند و پول ما را بدهد
[ترجمه گوگل]ما منتظر پوست پیر پوستی بودیم که کیف پولمان را پیدا کرده و پولمان را به ما بدهد

6. Her boss is a skinflint. She never wants to splash the cash.
[ترجمه ترگمان] رئیسش آدم skinflint اون هیچ وقت نمی خواد پول رو در بیاره
[ترجمه گوگل]رئیس او یک پوست پوست است او هرگز نمی خواهد پول نقد را خرج کند

7. He's very tightfisted. Her boss is a skinflint .
[ترجمه ترگمان]اون خیلی tightfisted رئیسش آدم skinflint
[ترجمه گوگل]او بسیار تنگ شده است رئیس او یک پوست پوست است

8. An old skinflint walked into a bakery.
[ترجمه ترگمان]پیرمرد skinflint در نانوایی راه می رفت
[ترجمه گوگل]پوست پوستی قدیمی به یک نانوایی راه می رفت

9. Our team leader isn't a petty skinflint, he's a Communist.
[ترجمه ترگمان]رهبر تیم ما آدم petty نیست، یک کمونیست است
[ترجمه گوگل]رهبر تیم ما یک عالم کوچک نیست، او کمونیست است

10. Her boss is a skinflint.
[ترجمه ترگمان] رئیسش آدم skinflint
[ترجمه گوگل]رئیس او یک پوست پوست است

11. His boss is a skinflint.
[ترجمه ترگمان] رئیسش آدم skinflint
[ترجمه گوگل]رئیس او یک پوست پرتقال است

12. This guy is a skinflint.
[ترجمه ترگمان] این یارو آدم skinflint
[ترجمه گوگل]این مرد یک پوستر است

13. My boss is a skinflint .
[ترجمه ترگمان]رئیس من آدم skinflint
[ترجمه گوگل]رئیس من یک پوستر است

14. Grandad went to work for a farmer who was rather an old skinflint.
[ترجمه ترگمان]پدربزرگ برای یک کشاورز کار می کرد که خسیس بود
[ترجمه گوگل]دونده برای کار کردن یک کشاورز که به جای پوستی قدیمی بود رفت


کلمات دیگر: