کلمه جو
صفحه اصلی

addlebrained


حواس پرت، گیج، دارای مغز خراب (addleheaded و addlepated هم می گویند)، کودن، بیمغز، بی کله، گیج

انگلیسی به فارسی

حواس‌پرت، گیج، دارای مغز خراب (addleheaded و addlepated هم می‌گویند)


اضافه شده است


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: having or seeming to have a mixed-up or confused mind; muddled.

- I've become so addlebrained these days that I'm calling even my friends by the wrong names.
[ترجمه ترگمان] این روزها به این نتیجه رسیده ام که حتی دوستانم را به اسم اشتباه صدا می زنم
[ترجمه گوگل] من این روزها خیلی زحمت کشیدم که حتی نامهای من نیز با دوستانم تماس می گیرم

(2) تعریف: being or seeming to be the product of a confused mind; foolish.

- Whose addlebrained idea was it to plant sunflowers so that they're blocking all the other flowers?
[ترجمه ترگمان] این فکر احمقانه که به این عقیده بود این بود که گل های آفتابگردان را plant تا همه گل های دیگر را ببندند؟
[ترجمه گوگل] ایده ی اضافی این بود که گلهای آفتابگردان را بچسبانیم تا همه گلهای دیگر را مسدود کنند؟

• (of a person) slow-witted, stupid and confused, illogical
slow-witted, stupid

جملات نمونه

She is addlebrained.

فکرش مغشوش است.



کلمات دیگر: