کج کردن، منحرف کردن منکسر کردن، شکستن
deflected
کج کردن، منحرف کردن منکسر کردن، شکستن
انگلیسی به فارسی
انحراف، منحرف کردن، شکستن، منکسر کردن، کج کردن
انگلیسی به انگلیسی
• bent downward; turned from a fixed direction; deflexed
جملات نمونه
1. the missiles were deflected from their original course
موشک ها از مسیر اولیه ی خود منحرف شدند.
2. the bullet glanced off his helmet and deflected to his left
گلوله اریب وار به کلاهخود او خورد و بسمت چپ او منحرف شد.
کلمات دیگر: