کلمه جو
صفحه اصلی

ski


معنی : اسکی، اسکی بازی کردن
معانی دیگر : وسیله ی اسکی (مرکب از دو تیغه که به کفش اسکی می بندند)، اسکی کردن

انگلیسی به فارسی

اسکی، اسکی بازی کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: skis
(1) تعریف: one of a pair of long, narrow, smooth runners with upturned front tips, worn attached to boots, for gliding over snow.

(2) تعریف: see water ski.

(3) تعریف: a similar runner attached to a vehicle such as an airplane for landing on snow and ice.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: skis, skiing, skied
• : تعریف: to move over snow on skis, esp. as a sport.
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: skiable (adj.)
• : تعریف: to traverse (a trail, mountain, or the like) on skis.

• long narrow runner attached to the feet and used to glide on snow or water; long narrow runner attached to a vehicle to enable travel on snow or ice
glide across snow or water on skis
skis are long, flat, narrow pieces of wood, metal, or plastic that are fastened to boots so that you can move easily over snow.
when people ski, they move over snow on skis.
ski is used to refer to things that are concerned with skiing.

مترادف و متضاد

اسکی (اسم)
ski

اسکی بازی کردن (فعل)
ski

جملات نمونه

1. ski binding
گیره ی روی اسکی (که کفش اسکی در آن قرار می گیرد)

2. ski poles
باتون های اسکی

3. a ski bum
دیوانه ی اسکی

4. a ski rack
باربند ویژه ی اسکی

5. a ski run
پیست اسکی

6. slide the left ski forward, then the right
اسکی چپ را به جلو بلغزان،سپس اسکی راست را.

7. His father bought a ski outfit for him on his birthday.
[ترجمه ترگمان]پدرش برای تولدش یه لباس اسکی خریده
[ترجمه گوگل]پدرش او را در روز تولد او یک لباس اسکی برای او خرید

8. The star has a ski slope reserved exclusively for her.
[ترجمه ترگمان]این ستاره یک شیب اسکی دارد که منحصرا برای او رزرو شده است
[ترجمه گوگل]ستاره شیب اسکی منحصرا برای او محفوظ است

9. We used to ski before noon then take a long lunch.
[ترجمه ترگمان]ما قبل از ظهر با اسکی بازی می کردیم، بعد یک ناهار مفصل بگذاریم
[ترجمه گوگل]ما قبل از ظهر اسکی خوردیم و سپس یک ناهار طولانی ببریم

10. Some ski resorts opened early, thanks to a late-October snowstorm.
[ترجمه ترگمان]برخی از تفریحگاه های اسکی، به لطف طوفان برف اواخر اکتبر، باز شدند
[ترجمه گوگل]برخی از استراحتگاه های اسکی در اوایل اکتبر افتتاح شد

11. I clacked one ski against the other and almost tripped.
[ترجمه ترگمان]صدای یک اسکی را به سمت دیگر پرتاب کردم و تقریبا به زمین افتادم
[ترجمه گوگل]من یک اسکی را در برابر دیگران تقسیم کردم و تقریبا از بین رفتم

12. It's a city famed for its ski slopes and casinos.
[ترجمه ترگمان]این شهر به خاطر پیست اسکی و کازینوها معروف است
[ترجمه گوگل]این شهر مشهور برای دامنه های اسکی و قمار است

13. The ski had become disconnected from the boot.
[ترجمه ترگمان]اسکی از پوتین جدا شده بود
[ترجمه گوگل]اسکی از بوت جدا شده بود

14. Here's $100 to put towards your ski trip.
[ترجمه ترگمان]این ۱۰۰ دلار است که به سفر اسکی شما وارد می شود
[ترجمه گوگل]در اینجا 100 دلار برای سفر اسکی به شما ارائه می شود

15. She came a cropper on the ski slopes.
[ترجمه ترگمان]She روی شیب های اسکی شکست
[ترجمه گوگل]او بر روی دامنه های اسکی برداشت کرد

16. The ski instructor showed us some special stretches.
[ترجمه ترگمان]مربی اسکی مسیری ویژه را به ما نشان داد
[ترجمه گوگل]مربی اسکی به ما برخی از امتداد ویژه را نشان داد

17. An averagely fit person can master easy ski runs within a few days.
[ترجمه ترگمان]یک فرد با تناسب اندام می تواند در عرض چند روز یک پرش با اسکی راحت داشته باشد
[ترجمه گوگل]یک فرد به طور متوسط ​​مناسب می تواند اسکایپ را در عرض چند روز کار کند

18. Ski equipment can be hired locally.
[ترجمه ترگمان]تجهیزات اسکی می توانند به صورت محلی استخدام شوند
[ترجمه گوگل]تجهیزات اسکی را می توان بصورت محلی استخدام کرد

پیشنهاد کاربران

اسکی

بازی اسکی روی برف

بَرفُسُریدن.

آبُسُریدن.
یَخُسُریدن.

ski ( ورزش )
واژه مصوب: برف سُره
تعریف: هریک از دو تختۀ باریک و بلندی که برای برف سُری به پا می بندند و طوری طراحی شده است که برای سهولت حرکت بر روی برف علاوه بر جنس مناسب دارای نوک برآمده و انحنا در جلو و عقب لبه های جانبی است|||متـ . چوب اسکی


کلمات دیگر: