1. But by marginalising its rusticity thus, Emmerdale's producers showed a disregard for what people want from their televisual Yorkshire.
[ترجمه ترگمان]اما با marginalising rusticity، تولیدکنندگان Emmerdale نسبت به آنچه مردم از televisual Yorkshire می خواهند بی توجهی کردند
[ترجمه گوگل]بهمین خاطر تولید کننده های Emmerdale با نادیده گرفتن روستایی خود، نادیده گرفتن آنچه را که مردم از یورکشایر در تلویزیون می خواهند، نادیده می گیرند
2. There is an important difference between rusticity and urbanity.
[ترجمه ترگمان]تفاوت مهمی بین rusticity و ادب وجود دارد
[ترجمه گوگل]تفاوت بزرگی بین روستایی و شهرنشینی وجود دارد
3. The enchant art as its primitive puerility and rusticity presents the poetic life the thesis comments on disenchantment art. On the one hand, at some degrees about the veil of existence.
[ترجمه ترگمان]این هنر enchant، مانند puerility و rusticity بدوی، زندگی شاعرانه ای را که پایان نامه خود را درباره هنر disenchantment بیان می کند، نشان می دهد از یک سو تا حدودی در مورد نقاب زندگی
[ترجمه گوگل]هنر ماندگار به عنوان روحیه و روحیه اولیه آن، زندگی شاعرانه را توصیف پایان نامه در هنر تخریب را نشان می دهد از یک طرف، در برخی از درجه ها در مورد حجاب از وجود
4. He was ashamed of his own rusticity in that distinguished company.
[ترجمه ترگمان]از رفتار دهاتی خود در آن شرکت متمایز شرم داشت
[ترجمه گوگل]او در این شرکت مشهور از روستایی خود شرمنده بود
5. It pleases me to think of young Tyndale growing up here in deep rusticity.
[ترجمه ترگمان]دلم می خواهد فکر کنم که این دختر جوان دهاتی هم در این دنیا بزرگ شده است
[ترجمه گوگل]من خوشحالم که فکر می کنم جوانه تایلند که در روستایی عمیق در حال رشد است، فکر می کند
6. By virtue of the matching of material, color, texture and particular, the space flows with the flavor of nature and rusticity.
[ترجمه ترگمان]با استفاده از تطابق مواد، رنگ، بافت و به طور خاص، فضا با طعم طبیعت و rusticity جریان می یابد
[ترجمه گوگل]با توجه به تناسب مواد، رنگ، بافت و ویژه، فضا با طعم طبیعت و روستایی جریان دارد
7. The woodcarving made by coco hull is the most characteristic craftwork in Hainan Province; it is popular because of its natural material and rusticity.
[ترجمه ترگمان]The که توسط بدنه coco ساخته شده است the characteristic در استان هاینان است که به خاطر مواد طبیعی و rusticity مشهور است
[ترجمه گوگل]رنگرزی چوبی ساخته شده از پوست نارگیل، مهمترین صنایع دستی در استان هینان است؛ به دلیل مواد طبیعی و روستایی آن محبوب است
8. Bishop of a mountain diocese, living so very close to nature, in rusticity and deprivation.
[ترجمه ترگمان]اسقف یک اسقف نشین کوهستانی که بسیار نزدیک به طبیعت زندگی می کند، در فقر و محرومیت
[ترجمه گوگل]اسقف یک اقوام کوهستانی، زندگی بسیار نزدیک به طبیعت، روستایی و محرومیت
9. The wooden decorate style make the restaurant be more rusticity and unique. The guests will not only enjoying the delicious food but also the Thai-style performance.
[ترجمه ترگمان]سبک تزیین چوبی رستوران را more و منحصر بفرد می سازد میهمانان نه تنها از غذای خوش مزه لذت می برند، بلکه عملکرد سبک تایلند را نیز تحت تاثیر قرار می دهند
[ترجمه گوگل]سبک تزئین چوبی باعث می شود که رستوران بیشتر روستایی و منحصر به فرد باشد مهمان ها نه تنها از غذای خوشمزه لذت خواهند برد بلکه عملکرد تایلندی را نیز خواهند داشت
10. Third, start from the fork fun showed by"Wuge Xiqu", the passage showed the rusticity and frankness implied by"Wuge Xiqu".
[ترجمه ترگمان]سوم، از همان سرگرمی که توسط \"Wuge Xiqu\" به نمایش درآمد، گذشت و the و frankness که توسط \"Wuge Xiqu\" نوشته شده بود را نشان داد
[ترجمه گوگل]سوم، از سرگرمی چنگال با 'Wuge Xiqu' نشان داده شد، این قسمت نشان داد روستایی و رک بودن توسط'Wug Xiqu 'نشان داد
11. Hollow and solid materials comparison and stable proportional scales highlight the architectural rusticity and massiness with the grand, stately, impressive and bold feeling.
[ترجمه ترگمان]توخالی و مواد جامد مقایسه و مقیاس های متناسب با ثبات، معماری معماری و massiness را با احساس باشکوه، باشکوه، چشمگیر و جسورانه برجسته می کند
[ترجمه گوگل]مقایسه مقادیر توخالی و مواد جامد و مقیاس های نسبی سازگار، روستایی و معماری معماری با احساس بزرگ، برجسته، چشمگیر و جسورانه را برجسته می کند