کلمه جو
صفحه اصلی

trounce


معنی : سخت زدن، سرزنش کردن، شکست دادن، بسختی تنبیه کردن
معانی دیگر : کتک زدن، شلاق زدن، چوب زدن

انگلیسی به فارسی

شکست دادن، سخت زدن، بسختی تنبیه کردن، سرزنش کردن


تروجان، شکست دادن، سخت زدن، بسختی تنبیه کردن، سرزنش کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: trounces, trouncing, trounced
(1) تعریف: to beat severely; thrash.
مترادف: clobber, thrash, wallop
مشابه: batter, beat, cream, drub, flog, lambaste, lick, maul, pound, pummel, whale, whip

(2) تعریف: to defeat, as in a sports contest, by a great margin.
مترادف: annihilate, clobber, rout, thrash, wallop
مشابه: beat, cream, defeat, drub, humble, lick, make mincemeat of, massacre, overpower, overwhelm, shellac, skunk, smear, vanquish, whip

• beat, vanquish; thrash, punish; baffle, bewilder
if you trounce someone, you defeat them heavily and completely; an informal word.

مترادف و متضاد

سخت زدن (فعل)
lash, beat, belabor, belabour, trounce

سرزنش کردن (فعل)
snub, snap, blame, reproach, haze, censure, trounce, rebuke, berate, scold, upbraid, chide, twit, reprove, call down, taunt, jack, objurgate, dispraise, vituperate, reprimand, reprehend, tongue-lash

شکست دادن (فعل)
crush, smash, checkmate, floor, worst, drub, trounce, skunk, defeat, vanquish, outdo, smite

به سختی تنبیه کردن (فعل)
trounce

defeat overwhelmingly


Synonyms: bash, beat, blank, bury, bust, cap, clobber, conquer, cook one’s goose, crush, drub, dust, fix one’s wagon, flog, hammer, lambaste, lather, lick, make mincemeat of, murder, overcome, overwhelm, paste, pommel, put away, rout, swamp, thrash, total, trash, walk over, wallop, waste, wax, whip, win, wipe off the mat


Antonyms: fail, forfeit, lose


جملات نمونه

1. Our soldiers trounced the enemy troops.
[ترجمه ترگمان]سربازان ما سربازان دشمن را شکست دادند
[ترجمه گوگل]سربازان ما سربازان دشمن را سرنگون کردند

2. France trounced Germany by five goals to one in the qualifying match.
[ترجمه ترگمان]فرانسه آلمان را با ۵ گل به یکی از مسابقات انتخابی شکست داد
[ترجمه گوگل]فرانسه با پیروزی 5 امتیازی به تیم ملی آلمان پیوست

3. Brazil trounced Italy 51 in the final.
[ترجمه ترگمان]برزیل در فینال این کشور را ۵۱ شکست داد
[ترجمه گوگل]برزیل ایتالیا 51 را در فینال شکست داد

4. She trounced her rivals in the election.
[ترجمه ترگمان]او رقیبان خود را در انتخابات درهم شکست
[ترجمه گوگل]او رقبای خود را در انتخابات اهانت کرد

5. In Rugby League, Australia trounced France by sixty points to four.
[ترجمه ترگمان]در لیگ راگبی استرالیا، استرالیا با شصت و چهار امتیاز فرانسه را درهم شکست
[ترجمه گوگل]در لیگ راگبی، استرالیا با شصت امتیاز به 4 امتیاز به فرانسه حمله کرد

6. He was trounced in a prize fight.
[ترجمه ترگمان]اون توی مبارزه با جایزه شکست خورد
[ترجمه گوگل]او در یک جشنواره جایزه گرفت

7. Wales were trounced 5-0 by Poland.
[ترجمه ترگمان]ولز با نتیجه ۵ بر ۰ توسط لهستان درهم شکسته شد
[ترجمه گوگل]ولز توسط لهستان 5-0 تساوی یافت

8. Major changes are expected in the England team following their 3-0 trouncing last Saturday.
[ترجمه ترگمان]انتظار می رود که تغییرات عمده در تیم انگلیس پس از trouncing ۳ بر ۰ در شنبه گذشته انجام شود
[ترجمه گوگل]انتظار می رود تغییرات بزرگی در تیم انگلیس پس از سه شنبه گذشته به پایان رسید

9. It's Washington's worst loss since Detroit trounced them 38-
[ترجمه ترگمان]این بدترین خسارت واشنگتن از زمانی است که دیترویت آن ها را ۳۸ بار خرد کرد
[ترجمه گوگل]این بدترین تلفات واشنگتن است؛ زیرا دیترویت 38 سال سن داشت

10. Insider dealing has been roundly trounced, widely discredited, and often outlawed.
[ترجمه ترگمان]معاملات داخلی در حال خرد شدن، شدیدا بی اعتبار و اغلب غیرقانونی است
[ترجمه گوگل]خرید و فروش خودی به طور گسترده ای مورد سوء استفاده قرار گرفته، به طور گسترده ای بی اعتبار بوده و اغلب غیرقانونی است

11. That does not prevent Bigfoot from trouncing Predator and moving into the semifinals.
[ترجمه ترگمان]این از \"پاگنده\" از \"trouncing\" جلوگیری نمی کنه و به مرحله نیمه نهایی میره
[ترجمه گوگل]این باعث نمیشود که کوهنوردی را از ضربات پنالتی و انتقال به نیمه نهایی جلوگیری کند

12. We were trounced 13-0.
[ترجمه ترگمان]ما ۱۳ - ۰ درهم شکست بودیم
[ترجمه گوگل]ما 13-0 گل خوردیم

13. Crowds enjoyed seeing a team of transvestites trounce more conventional athletes.
[ترجمه ترگمان]جمعیت از دیدن یک تیم of trounce از ورزش کاران متعارف لذت می برد
[ترجمه گوگل]کارکنان لذت بردن از دیدن یک تیم از transvestites trounce ورزشکاران متعارف تر

14. I'm a precocious youth who manages to regularly trounce wizards with far more skill, experience[Sentence dictionary], and emotional maturity than myself.
[ترجمه ترگمان]من یک جوان زودرس هستم که به طور منظم جادوگر را با مهارت، تجربه [ فرهنگ لغت، و بلوغ احساسی نسبت به خودم مدیریت می کند
[ترجمه گوگل]من جوان جوانی هستم که می تواند به طور مرتب جادوگران را با مهارت های فراوانی، تجربه [Dictionary dictionary] و بلوغ عاطفی نسبت به خودم مرتفع کند

15. Larry:I'm a precocious youth who manages to regularly trounce wizards with far more skill, experience, and emotional maturity than myself.
[ترجمه ترگمان]لاری: من جوانی زودرس هستم که به طور منظم جادوگر را با مهارت، تجربه و بلوغ احساسی نسبت به خودم اداره می کند
[ترجمه گوگل]لری من یک جوان پیش دبستانی هستم که می تواند به طور مرتب جادوگران را با مهارت، تجربه و بلوغ عاطفی بیشتری نسبت به خودم مرتب کند


کلمات دیگر: