runty

معنی : پست، کوتوله، کوچک، ناچیز، حقیر

معانی دیگر : پست، کوچک، حقیر، ناچیز

انگلیسی به فارسی

پست، کوچک، حقیر، ناچیز

دقت، کوتوله، پست، کوچک، حقیر، ناچیز

انگلیسی به انگلیسی

• unusually small, dwarfish

مترادف و متضاد

پست (صفت)

humble, abject, base, ignoble, vile, poor, mean, contemptible, despicable, inferior, lowly, slight, small, little, subservient, base-born, brutish, infamous, villainous, vulgar, caddish, shoddy, bathetic, pimping, low, brummagem, cheap, menial, lousy, currish, sordid, dishonorable, runty, servile, footy, wretched, poky, hokey-pokey, lowborn, ungenerous, lowbred, low-level, shabby, picayune, pint-size, pint-sized, scurvy, snippy, third-rate

کوتوله (صفت)

pygmaean, pygmean, elfin, runty

کوچک (صفت)

small, short, little, fractional, tiny, minute, bantam, miniature, pocket, diminutive, petty, dinky, puny, runty, gracile, teeny, pint-size, pint-sized, small-fry, weeny

ناچیز (صفت)

poor, little, vain, tiny, scrimp, trivial, straw, meager, potty, runty, negligible, fiddling, inconsiderable, insignificant, peppercorn, sparing, inconsequential, inappreciable, peddling, teeny, nugatory, picayune, piddling, pint-size, pint-sized, small-time

حقیر (صفت)

slight, little, runty

جملات نمونه

1. He was runty and snuffling and the left half of his face had a permanent grimace.

[ترجمه ترگمان]از نظر به نظر می رسید، و در حالی که نیمی از صورتش اخم کرده بود، به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]او صاف و صاف بود و نیمی از چپ صورت او، یک تلخ دائمی داشت

2. She saved a runty pig and named him Wilbur.

[ترجمه ترگمان]او یک خوک runty را نجات داد و او را ویلبر نامید
[ترجمه گوگل]او یک خوک عمیق را نجات داد و وی را ویلبر نامگذاری کرد

3. A little girl is one thing, a little runty pig is another.

[ترجمه ترگمان]یک دختر کوچک، یک چیز کوچک، یک چیز کوچک، یک چیز دیگر است
[ترجمه گوگل]یک دختر کوچولو یک چیز است، یک خوک کوچک کمی دشوار است

4. "Certainly not, " he said, looking down at his daughter with love. "But this is different. A little girl is one thing, a little runty pig is another.

[ترجمه ترگمان]وی در حالی که با عشق به دخترش نگاه می کرد، گفت: \" مسلما نه، اما این فرق دارد یک دختر کوچولو یک چیز است، یک خوک کوچولو هم یکی دیگر
[ترجمه گوگل]'مطمئنا نه،' او گفت، نگاه کردن به دختر خود را با عشق اما این متفاوت است یک دختر کوچولو یک چیز است، یک خوک کوچک کمی دشوار است

5. Mr. Arable smiled. 'Certainly not, ' he said, looking down at his daughter with love. 'But this is different. A little girl is one thing, a little runty pig is another.

[ترجمه ترگمان]آقای arable لبخند زد در حالی که با عشق به دخترش می نگریست، گفت: مسلما نه اما این فرق می کنه یک دختر کوچک، یک چیز کوچک، یک چیز کوچک، یک چیز دیگر است
[ترجمه گوگل]آقای آراگل لبخند زد 'مطمئنا نه،' او گفت، نگاه کردن به دختر خود را با عشق اما این متفاوت است یک دختر کوچولو یک چیز است، یک خوک کوچک کمی دشوار است

6. The best feature of Japanese - style sofa is its fence - shaped wooden handrail and runty design.

[ترجمه ترگمان]بهترین ویژگی کاناپه با سبک ژاپنی، طرح چوبی fence و طراحی runty آن است
[ترجمه گوگل]بهترین ویژگی سفارشی ژاپنی، حصار آن است - حاشیه چوبی و طراحی بیرونی چوبی

کلمات دیگر: