کلمه جو
صفحه اصلی

irresponsibly


بطور غیر مسئول، بدون داشتن مسئولیت، بدون حس مسئولیت

انگلیسی به انگلیسی

• in an irresponsible manner, unreliably; thoughtlessly, carelessly; so as not to be responsible

جملات نمونه

1. Gould rejected claims that he had acted irresponsibly.
[ترجمه ترگمان]خانم گولد ادعا کرده بود که با بی irresponsibly عمل کرده
[ترجمه گوگل]گول ادعا می کند که او بدون پاسخ مسئول عمل کرده است

2. Programme-makers seem irresponsibly insouciant about churning out violence.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که سازندگان این برنامه در مورد خشونت و خشونت سر و کار دارند
[ترجمه گوگل]برنامه نویسان به طور غیر مسئولانه در مورد خنثی کردن خشونت به نظر می رسند

3. Therefore he was free to behave as irresponsibly as he liked without fear of hurting me or our child.
[ترجمه ترگمان]بنابراین او آزاد بود که بدون ترس از آسیب زدن به من و یا بچه، به شکل بی irresponsibly رفتار کند
[ترجمه گوگل]بنابراین او آزاد بود که به صورت غیر مسئولانه رفتار کند، همانطور که او دوست داشت بدون ترس از آسیب زدن به من یا فرزند ما

4. If it would not, then it was irresponsibly careless of the general interest.
[ترجمه ترگمان]اگر چنین نبود، در این صورت بی آن که توجه ژنرال را جلب کند بی irresponsibly بود
[ترجمه گوگل]اگر این کار را نکنید، از نگرانی عمومی نسبت به منافع عمومی بی بهره بود

5. They have behaved irresponsibly.
[ترجمه ترگمان]خیلی بی irresponsibly
[ترجمه گوگل]آنها بی مسئولانه رفتار کرده اند

6. He was acting totally irresponsibly.
[ترجمه ترگمان]اون کاملا بی irresponsibly
[ترجمه گوگل]او کاملا غیر مسئولانه عمل کرد

7. Listens to her rumbling irresponsibly to be really interesting!
[ترجمه ترگمان]گوش دادن به rumbling خیلی جالب است
[ترجمه گوگل]غرق شدنش را بدون پاسخ مسئولیت می دهد تا واقعا جالب باشد!

8. Liu Ye: Where has, you irresponsibly!
[ترجمه ترگمان]Liu … کجایی؟
[ترجمه گوگل]لیو ی: کجا، شما بی مسئولیتانه!

9. Don't talk irresponsibly if you don't know the inside story.
[ترجمه ترگمان]اگه داستان داخل رو بلد نباشی، حرف مفت نزن
[ترجمه گوگل]اگر شما داستان درون را نمی دانید، بی مسئولیتبار صحبت نکنید

10. Those who act irresponsibly must not count on taxpayer dollars.
[ترجمه ترگمان]کسانی که این کار رو انجام میدن نباید روی پول مالیات حساب کنن
[ترجمه گوگل]کسانی که بی مسئولیتی عمل می کنند نباید بر درآمد مالیات دهندگان حساب کنند

11. Irresponsibly distort the news content for some political purpose.
[ترجمه ترگمان]irresponsibly محتوای اخبار را برای برخی اهداف سیاسی تحریف می کنند
[ترجمه گوگل]محتوای غیر رسمی برای محتوای سیاسی غلط است

12. In fact, I found him personally likable, if irresponsibly impulsive.
[ترجمه ترگمان]در واقع من او را شخصی دوست داشتنی و بی irresponsibly یافتم
[ترجمه گوگل]در حقیقت، او را شخصا دوست داشتم، در صورت عدم مسئولیت پذیری

13. A. It makes people act irresponsibly.
[ترجمه ترگمان]پاسخ: باعث می شود مردم غیرمسئولانه عمل کنند
[ترجمه گوگل]A این باعث می شود افراد بدون پاسخ مسئول عمل کنند

14. Her worry about his probable infidelity had led her to attack him in an irresponsibly dangerous manner.
[ترجمه ترگمان]نگرانی او درباره بی وفایی احتمالی او باعث شده بود که او به صورت خطرناک و خطرناکی به او حمله کند
[ترجمه گوگل]نگرانی او در مورد احتمال خیانت او باعث شد تا او به شیوه ای غیر مسئولانه خطرناک حمله کند

پیشنهاد کاربران

بی بند و باری، باری به هرجهت

غیرمسئولانه


کلمات دیگر: