کلمه جو
صفحه اصلی

bespectacled


عینکی، عینک زده، عینک زده a bespectacled old woman پیرزن عینکی

انگلیسی به فارسی

عینکی، عینک زده


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: wearing eyeglasses.

• wearing glasses
someone who is bespectacled is wearing spectacles.

جملات نمونه

1. a bespectacled old woman
پیرزن عینکی

2. a crass, bespectacled manager behind a large desk
یک مدیر عینکی احمق پشت یک میز بزرگ

3. Mr Merrick was a slim, quiet, bespectacled man.
[ترجمه ترگمان]اقای merrick مردی لاغر و کوچک اندام و عینکی بود
[ترجمه گوگل]آقای میرک یک مرد باریک، آرام و بی انتها بود

4. Through the door hurries Gordon Stainforth, bespectacled and preoccupied.
[ترجمه ترگمان]پشت در با عجله، گوردن گوردن گوردن، عینکی، عینکی،
[ترجمه گوگل]از طریق درب بوجود می آید گوردون Stainforth، تک تک و مشغول به کار

5. She was a tall, bespectacled spinster, who was very capable and well understood child psychology.
[ترجمه ترگمان]او دختری بلندقد و عینکی بود که خیلی استعداد داشت و به خوبی روانشناسی کودک را درک می کرد
[ترجمه گوگل]او یک سنبله قدیم، تک محور بود، که بسیار توانا و شناخته شده روانشناسی کودک بود

6. They were silent; they were bespectacled; and most of them were reading texts with titles like Operating Systems.
[ترجمه ترگمان]آن ها ساکت بودند؛ عینکی بودند؛ و بسیاری از آن ها مشغول خواندن متن ها با عناوینی مثل سیستم های عامل بودند
[ترجمه گوگل]آنها ساکت بودند؛ آنها نقاشی شده بودند و بیشتر آنها خواندن متن با عناوین مانند سیستم عامل بود

7. The white - haired, bespectacled granny was unrepentant, and said she would keep cooking with pot.
[ترجمه ترگمان]مادر بزرگ عینکی که عینک زده بود پشیمان نبود و گفت که مشغول پختن غذا با دیگ است
[ترجمه گوگل]مادربزرگ سفید و موی اوجبخش مادرش بود و گفت که او را با پخت و پز نگه می دارد

8. Williams, a graying, bespectacled, and fair - skinned Aboriginal man, has Chinese blood on his mother's side.
[ترجمه ترگمان]ویلیام، یک مرد مجرد، عینکی، عینکی، مرد ثروتمند، خون چینی در کنار مادرش دارد
[ترجمه گوگل]ویلیامز، مردی بی نظیر و بی نظیر و بی نظیر پوست، دارای خون چینی در طرف مادرش است

9. His face, whiskered and bespectacled, stares down from billboards touting his speaking tours and best - selling books.
[ترجمه ترگمان]صورتش، سبیل و عینک bespectacled، از تابلوهای تبلیغاتی که برای تورهای speaking و کتاب های پرفروش تبلیغ می کنند، به پایین خیره می شود
[ترجمه گوگل]چهره اش، با سوزن و عینک آفتابی، از بیلبورد هایی که از تورهای سخنرانی خود سخن می گوید، چشم پوشی می کند و بهترین فروش کتاب ها را دارد

10. The wiry, bespectacled pair won many most identical competitions over the years.
[ترجمه ترگمان]این زوج لاغر و عینکی، در طول سالیان بسیاری از رقابت های مشابهی را به خود اختصاص داده اند
[ترجمه گوگل]جفتشوئه، تک تک رقابت ها در طول سال ها رقابت های بسیار مشابهی را به دست آورد

11. He was a skinny, black-haired, bespectacled boy who had the pinched, slightly unhealthy look of someone who has grown a lot in a short space of time.
[ترجمه ترگمان]او یک پسر لاغر و عینکی و عینکی بود که در فضای کوتاه زمان زیادی رشد کرده بود
[ترجمه گوگل]او پسر لاغر، سیاه و سفید و مگس دار بود که دچار انقباض شده بود، نگاه کمی ناخوشایندی از کسی که در فواصل کوتاهی رشد کرده است

12. The door opened on the bespectacled face of the grizzled, spooky old Bohemian from the taxidermy shop downstairs.
[ترجمه ترگمان]در باز شد و چهره عینکی the که از فروشگاه taxidermy دیده می شد باز شد
[ترجمه گوگل]درب در چهره نقاشی از بوهمیان قدیمی غم انگیز، شبح وحشی از کارگاه Taxidermy در طبقه پایین افتتاح شد

13. Bespectacled Mr Watson, who has no piercings or tattoos, clutched his bride's hand as they walked out of the central Register Office in front of stunned onlookers.
[ترجمه ترگمان]bespectacled آقای وات سن که هیچ گونه piercings یا خالکوبی نداشته، دست عروس خود را در حالی که از دفتر ثبت مرکزی جلوی تماشاگران هیجان زده بیرون می رفتند، در دست گرفت
[ترجمه گوگل]آقای واتسون بی نظیر، که دارای سوراخ کردن و خالکوبی نیست، دستان عروس خود را در حالی که از دفتر ثبت مرکزی در مقابل تماشاگران خیره کننده بیرون رانده بودند، دستانش را به هم زد

14. Pandit, a slight, bespectacled fifty-three-year-old native of Nagpur, in western India, was seated near the front of the room.
[ترجمه ترگمان]Pandit، یک بومی پنجاه و سه ساله اهل Nagpur در غرب هند، در کنار اتاق نشسته بود
[ترجمه گوگل]پاندیت، یک بومی، نقاشی نازک، پنجاه و سه ساله ناگپور، در غرب هند، در نزدیکی جلوی اتاق نشسته بود

a bespectacled old woman

پیرزن عینکی



کلمات دیگر: