کلمه جو
صفحه اصلی

bespread


(روی چیزی را) پوشاندن، پهن کردن، پهن کردن a region bespread with lush vegetation منطقهی پوشیده از گیاهان انبوه houses bespread with flags ساختمانهای پوشیده از پرچم

انگلیسی به فارسی

(روی چیزی را) پوشاندن، پهن کردن


مخلوط کردن


انگلیسی به انگلیسی

• spread; smear

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: bespreads, bespreading, bespread
• : تعریف: to spread over or cover (usu. fol. by "with").

- The duchess's dressing table was bespread with jewels.
[ترجمه ترگمان] میز توالت دوشس از جواهرات پر شده بود
[ترجمه گوگل] میز روتختی دوشیزه با جواهرات تقسیم شده است

جملات نمونه

a region bespread with lush vegetation

منطقه‌ی پوشیده از گیاهان انبوه


houses bespread with flags

ساختمان‌های پوشیده از پرچم



کلمات دیگر: