1. He had a spray in his buttonhole.
[ترجمه ترگمان]روی buttonhole اسپری زده بود
[ترجمه گوگل]او یک اسپری در پره های خود داشت
2. He had a white carnation in his buttonhole.
[ترجمه ترگمان]یک میخک سفیدی در سوراخ موش داشت
[ترجمه گوگل]او در گلدان خود یک گچ سفید سفید داشت
3. He was wearing a carnation in his buttonhole.
[ترجمه ترگمان]یک میخک در سوراخ his پوشیده بود
[ترجمه گوگل]او یک پرتقال در پبشرش داشت
4. The reporter tried to buttonhole the minister for a statement on the strike.
[ترجمه ترگمان]گزارشگر سعی کرد تا وزیر را برای صدور بیانیه ای در این حمله نگه دارد
[ترجمه گوگل]خبرنگار سعی کرد وزیر را برای بیانیه ای در مورد اعتصاب بکشد
5. Then, buttonhole stitch into each stitch now showing, both layers together.
[ترجمه ترگمان]سپس، سوراخ دکمه دو کوک را نشان می دهد و هر دو لایه را به هم نشان می دهد
[ترجمه گوگل]سپس، دکمه ای را به هر دوختی که در حال حاضر نشان داده می شود، دو لایه با هم بچینید
6. Backstitch a little larger than required size of buttonhole, taking a stitch into each stitch of knitting.
[ترجمه ترگمان]که اندکی بزرگ تر از اندازه سوراخ دکمه شده بود و به هر کوک خیاطی وصله پینه می زد
[ترجمه گوگل]Backstitch کمی بزرگتر از اندازه مورد نیاز از دکمه ها، گرفتن یک گردن در هر بخیه بافندگی
7. The end result is a nice neat buttonhole, the correct size for the button.
[ترجمه ترگمان]نتیجه نهایی یک دکمه تمیز خوب است که اندازه درست دکمه را فشار می دهد
[ترجمه گوگل]نتیجه نهایی یک دکمه زیبا و شیک است که اندازه مناسب برای دکمه است
8. And the buttonhole might never have become his trademark had he not been accused of being ostentatious.
[ترجمه ترگمان]اگر او متهم به خودنمایی نبود، سوراخ سوراخ موش هرگز به او نشان نداده بود
[ترجمه گوگل]و نبوغ ممکن است هرگز به عنوان علامت تجاری خود تبدیل نشود، اگر او مورد سوء ظن قرار نگرفته باشد
9. I would give him a fresh buttonhole every day to go to the university until he said he didn't like it.
[ترجمه ترگمان]من برای رفتن به دانشگاه یک گل تازه به او می دادم تا وقتی که گفت دوستش ندارد
[ترجمه گوگل]من او را مزاحم تازه هر روز برای رفتن به دانشگاه تا او گفت که او آن را دوست نمی دهد
10. Buttonhole at back pocket is not straight.
[ترجمه ترگمان]buttonhole در جیب عقب، صاف نیست
[ترجمه گوگل]Buttonhole در جیب عقب مستقیم نیست
11. Buttonhole not securely caught in fabric causing stitching to pull away from fabric.
[ترجمه ترگمان]buttonhole که به طور ایمن در پارچه گیر کرده بودند باعث شد که بخیه از پارچه دور شود
[ترجمه گوگل]Buttonhole به طور ایمن در پارچه گیر نمی شود و باعث می شود که دوخت از پارچه جدا شود
12. Just Sew Buttonhole Husband: Did you sew the button on my shirt, darling?
[ترجمه ترگمان]فقط Sew buttonhole رو ببند، عزیزم؟ دکمه لباس من رو بخیه زدی؟
[ترجمه گوگل]فقط کت شلوار Buttonhole شوهر آیا دکمه را روی پیراهنم گذاشتی، عزیزم؟
13. He stuck a rose in his buttonhole.
[ترجمه ترگمان]یک گل سرخ در سوراخ his فرو برد
[ترجمه گوگل]او در گلدان خود گل رز داشت
14. He stuck a flower in his buttonhole.
[ترجمه ترگمان]گلی را در سوراخ his فرو برد
[ترجمه گوگل]او یک گل را در پبشش گیر کرده بود