کلمه جو
صفحه اصلی

buttonhole


معنی : مادگی، سوراخ دکمه، مزاحم شدن
معانی دیگر : سماجت کردن، یقه ی کسی را گرفتن، تحت فشار قرار دادن، اصرار و ابرام کردن، (در لباس)، جا دکمه، مادگی دار کردن، سوراخ دکمه گذاشتن، گل یقه، سورا  دکمه

انگلیسی به فارسی

سوراخ دکمه، مادگی، مزاحم شدن


بوقلمون، سوراخ دکمه، مادگی، مزاحم شدن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a small slit in a garment through which a button can be fastened.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: buttonholes, buttonholing, buttonholed
مشتقات: buttonholer (n.)
(1) تعریف: to sew with a stitch like that commonly used around a buttonhole.

(2) تعریف: to stop and force one's conversation upon.
مشابه: accost

- The lobbyist buttonholed the key senator to secure her support.
[ترجمه ترگمان] The اصلی اون سناتور کلیدی رو برای حمایت از خودش آماده کرده
[ترجمه گوگل] لابی گران سناتور کلیدی را برای تأمین حمایت از او انتخاب کرد

• small hole in clothing through which a button is fastened; flower on the lapel of clothing
physically grab someone to gain their attention, compel someone to listen
a buttonhole is a hole in an item of clothing which you push a button through.
your buttonhole is a hole in the lapel of your jacket, in which you wear a flower on special occasions.
if you buttonhole someone, you stop them and make them listen to you.

دیکشنری تخصصی

[نساجی] جا دکمه لباس

مترادف و متضاد

مادگی (اسم)
buttonhole, boutonniere, pistil, female signs, vulva

سوراخ دکمه (اسم)
buttonhole

مزاحم شدن (فعل)
annoy, intromit, trouble, disturb, intrude, buttonhole, obtrude, perturb

جملات نمونه

1. He had a spray in his buttonhole.
[ترجمه ترگمان]روی buttonhole اسپری زده بود
[ترجمه گوگل]او یک اسپری در پره های خود داشت

2. He had a white carnation in his buttonhole.
[ترجمه ترگمان]یک میخک سفیدی در سوراخ موش داشت
[ترجمه گوگل]او در گلدان خود یک گچ سفید سفید داشت

3. He was wearing a carnation in his buttonhole.
[ترجمه ترگمان]یک میخک در سوراخ his پوشیده بود
[ترجمه گوگل]او یک پرتقال در پبشرش داشت

4. The reporter tried to buttonhole the minister for a statement on the strike.
[ترجمه ترگمان]گزارشگر سعی کرد تا وزیر را برای صدور بیانیه ای در این حمله نگه دارد
[ترجمه گوگل]خبرنگار سعی کرد وزیر را برای بیانیه ای در مورد اعتصاب بکشد

5. Then, buttonhole stitch into each stitch now showing, both layers together.
[ترجمه ترگمان]سپس، سوراخ دکمه دو کوک را نشان می دهد و هر دو لایه را به هم نشان می دهد
[ترجمه گوگل]سپس، دکمه ای را به هر دوختی که در حال حاضر نشان داده می شود، دو لایه با هم بچینید

6. Backstitch a little larger than required size of buttonhole, taking a stitch into each stitch of knitting.
[ترجمه ترگمان]که اندکی بزرگ تر از اندازه سوراخ دکمه شده بود و به هر کوک خیاطی وصله پینه می زد
[ترجمه گوگل]Backstitch کمی بزرگتر از اندازه مورد نیاز از دکمه ها، گرفتن یک گردن در هر بخیه بافندگی

7. The end result is a nice neat buttonhole, the correct size for the button.
[ترجمه ترگمان]نتیجه نهایی یک دکمه تمیز خوب است که اندازه درست دکمه را فشار می دهد
[ترجمه گوگل]نتیجه نهایی یک دکمه زیبا و شیک است که اندازه مناسب برای دکمه است

8. And the buttonhole might never have become his trademark had he not been accused of being ostentatious.
[ترجمه ترگمان]اگر او متهم به خودنمایی نبود، سوراخ سوراخ موش هرگز به او نشان نداده بود
[ترجمه گوگل]و نبوغ ممکن است هرگز به عنوان علامت تجاری خود تبدیل نشود، اگر او مورد سوء ظن قرار نگرفته باشد

9. I would give him a fresh buttonhole every day to go to the university until he said he didn't like it.
[ترجمه ترگمان]من برای رفتن به دانشگاه یک گل تازه به او می دادم تا وقتی که گفت دوستش ندارد
[ترجمه گوگل]من او را مزاحم تازه هر روز برای رفتن به دانشگاه تا او گفت که او آن را دوست نمی دهد

10. Buttonhole at back pocket is not straight.
[ترجمه ترگمان]buttonhole در جیب عقب، صاف نیست
[ترجمه گوگل]Buttonhole در جیب عقب مستقیم نیست

11. Buttonhole not securely caught in fabric causing stitching to pull away from fabric.
[ترجمه ترگمان]buttonhole که به طور ایمن در پارچه گیر کرده بودند باعث شد که بخیه از پارچه دور شود
[ترجمه گوگل]Buttonhole به طور ایمن در پارچه گیر نمی شود و باعث می شود که دوخت از پارچه جدا شود

12. Just Sew Buttonhole Husband: Did you sew the button on my shirt, darling?
[ترجمه ترگمان]فقط Sew buttonhole رو ببند، عزیزم؟ دکمه لباس من رو بخیه زدی؟
[ترجمه گوگل]فقط کت شلوار Buttonhole شوهر آیا دکمه را روی پیراهنم گذاشتی، عزیزم؟

13. He stuck a rose in his buttonhole.
[ترجمه ترگمان]یک گل سرخ در سوراخ his فرو برد
[ترجمه گوگل]او در گلدان خود گل رز داشت

14. He stuck a flower in his buttonhole.
[ترجمه ترگمان]گلی را در سوراخ his فرو برد
[ترجمه گوگل]او یک گل را در پبشش گیر کرده بود

He buttonholed his boss in the hallway and asked for a raise.

در راهرو رئیسش را گیر انداخت و با سماجت درخواست اضافه حقوق کرد.


پیشنهاد کاربران

جیب لباس


کلمات دیگر: