کلمه جو
صفحه اصلی

lien


معنی : حق رهن، حق گروی
معانی دیگر : (حقوق) حق حبس، جلوگیری از فروش ملک تا هنگام برطرف شدن ادعاهای اشخاص ثالث، (تاهنگام برطرف شدن ادعا) ممنوع الفروش سازی، حق حق تصرف مال یا ملکی تاهنگامیکه بدهی وابسته به ان داده شود، طحال، سپرز

انگلیسی به فارسی

(حق) حق تصرف مال یا ملکی تاهنگامیکه بدهی وابسته به آن داده شود، حق رهن، حق گروی، طحال، سپرز


تعهد، حق رهن، حق گروی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a legal claim on a piece of property when the current owner is in default on a debt or obligation.
مشابه: place

- The bank put a lien on his house.
[ترجمه مجید طرقی دریاسری] بانک خانه اش را به وثیقه گرفت.
[ترجمه ترگمان] بانک خسارت خونه ش رو تو خونه ش گذاشته
[ترجمه گوگل] این بانک به خانه خود اجازه داد

• right to confiscate a piece of property in place of payment for a debt (law); spleen (anatomy)

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] حق تصرف
[حقوق] حق حبس مال، حق رهن ملک بدهکار برای بستانکار

مترادف و متضاد

حق رهن (اسم)
lien

حق گروی (اسم)
lien

جملات نمونه

1. the injured worker put a lien on my house
کارگر مصدوم،خانه ی مرا ممنوع الفروش کرد.

2. The court granted me a lien on my debtor's property.
[ترجمه ترگمان]دادگاه حق بدهکار من را به من داد
[ترجمه گوگل]دادگاه به من اموال بدهکار من داد

3. A blanket lien is the least complex arrangement and is comparable to pledging accounts receivable.
[ترجمه ترگمان]حبس یک بس تر، یک چیدمان پیچیده است و قابل مقایسه با حساب های دریافتی از حساب های دریافتنی است
[ترجمه گوگل]قرارداد بسته به کمترین پیچیدگی است و قابل مقایسه با تعهدات حسابهای دریافتنی است

4. Instead, county governments auction off tax lien certificates that investors purchase for the amount of the delinquent taxes and penalties.
[ترجمه ترگمان]در عوض، دولت های این استان سند ابطال مالیاتی را که سرمایه گذاران به خاطر میزان مالیات و جرایم بزهکاری می خرند، به مزایده می گذارند
[ترجمه گوگل]در عوض، دولت های ایالت حراج گواهینامه های مالیات بر ارزش افزوده مالیاتی که سرمایه گذاران برای میزان مالیات و مجازات های جرم و جنایت خریداری می کنند، حراج می کنند

5. A power of sale under a general lien should not normally be exercised without recourse to legal advice.
[ترجمه ترگمان]حق فروش تحت یک حبس عمومی نباید به طور معمول بدون رجوع به توصیه های قانونی اعمال شود
[ترجمه گوگل]قدرت فروش تحت حراست عمومی نباید بدون استفاده از مشاوره حقوقی مورد استفاده قرار گیرد

6. Lien Chans recent Lian Jie, the harvest is due.
[ترجمه ترگمان]Lien Chans recent اخیرا برداشت محصول بوده است
[ترجمه گوگل]Lien Chans اخیر Lian Jie، برداشت به علت است

7. The lienor is the person over whose goods a lien exists.
[ترجمه ترگمان]The کسی است که حق حبس دارد
[ترجمه گوگل]لجباز فردی است که کالا را تحت پوشش قرار می دهد

8. Article 86 The lien holder shall have the obligation to maintain the retained property in good condition.
[ترجمه ترگمان]ماده ۸۶ حکم حبس باید ملزم به حفظ دارایی ثابت در شرایط خوب باشد
[ترجمه گوگل]ماده 86 دارنده اموال باید از حفظ اموال حفظ شده در شرایط مناسب برخوردار باشد

9. A tax lien could cost you your home, other property, or additional money.
[ترجمه ترگمان]یک مالیات معاف از مالیات می تواند برای شما هزینه داشته باشد، دیگر دارایی و یا پول اضافی
[ترجمه گوگل]ممنوعیت مالیات می تواند به خانه، اموال دیگر یا پول اضافی برای شما هزینه کند

10. The acquisition in good faith of lien has its composing element.
[ترجمه ترگمان]کسب حق حبس، عنصر مرکب خود را دارد
[ترجمه گوگل]بدست آوردن اعتبار محرمانه دارای عنصر نوشتاری است

11. During the currency of any such lien the Company is entitled to be paid reasonable storage charges for samples retained in the Company's custody.
[ترجمه ترگمان]در طول واحد پول چنین حبس شده، این شرکت موظف به پرداخت هزینه نگهداری معقول برای نمونه هایی است که در بازداشت شرکت باقی مانده اند
[ترجمه گوگل]در طول ارز هر گونه این دستمزد، شرکت حق دارد هزینه های معقول ذخیره سازی برای نمونه هایی که در نگهداری شرکت نگهداری می شوند، پرداخت شود

12. For the loan, he could have a lien placed on your home.
[ترجمه ترگمان]برای این وام، او می توانست در خانه شما مسکن داشته باشد
[ترجمه گوگل]برای وام، او می تواند در خانه خود قرار داشته باشد

13. A lien may arise by operation of the law.
[ترجمه ترگمان]ممکن است در اجرای قانون حق حبس صادر شود
[ترجمه گوگل]ممنوعیت ممکن است از طریق اجرای قانون بوجود آید

14. Usually by that time, delivery will already have been made, thus depriving the seller of his lien.
[ترجمه ترگمان]معمولا در آن زمان تحویل داده خواهد شد و بنابراین فروشنده حق حبس او را از دست خواهد داد
[ترجمه گوگل]معمولا تا آن زمان، تحویل در حال حاضر ساخته شده است، به این ترتیب فروشنده را از محرومیت خود محروم خواهد کرد

The injured worker put a lien on my house.

کارگر مصدوم، خانه‌ی مرا ممنوع‌الفروش کرد.


پیشنهاد کاربران

حق حبس مال، حق رهن ملک بدهکار برای بستانکار



ممنوع الفروش

وثیقه


کلمات دیگر: