کلمه جو
صفحه اصلی

marketing department

انگلیسی به انگلیسی

• sales department

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] دایره بازاریابی

جملات نمونه

1. Jill's been seconded to the marketing department while Dave's away.
[ترجمه ترگمان]در حالی که دیو کنار است، از بخش بازاریابی پشتیبانی می شود
[ترجمه گوگل]جیل به بخش بازاریابی منتقل شده است، در حالی که دیو دور است

2. The marketing department writes the really important pieces.
[ترجمه ترگمان]بخش بازاریابی قطعات بسیار مهمی را می نویسد
[ترجمه گوگل]بخش بازاریابی قطعات بسیار مهم را می نویسد

3. Melissa is in charge of the Marketing Department.
[ترجمه ترگمان]ملیسا (Melissa)مسئول اداره بازاریابی است
[ترجمه گوگل]ملیسا مسئول بخش بازاریابی است

4. For example, a product manager in the marketing department may discover that one plant in manufacturing is producing defective products.
[ترجمه ترگمان]برای مثال، یک مدیر محصول در بخش بازاریابی ممکن است کشف کند که یک کارخانه در تولید محصولات معیوب تولید می کند
[ترجمه گوگل]به عنوان مثال، یک مدیر محصول در بخش بازاریابی می تواند کشف کند که یک کارخانه در تولید، محصولات معیوب تولید می کند

5. The marketing department was much more focused under his leadership.
[ترجمه ترگمان]بخش بازاریابی تحت رهبری او بسیار متمرکز بود
[ترجمه گوگل]بخش بازاریابی تحت رهبری او بسیار متمرکز بود

6. The association's own quantity surveyor and marketing department made detailed investigations.
[ترجمه ترگمان]اداره کمیت خودش شرکت و دپارتمان بازاریابی تحقیقات مفصلی انجام دادند
[ترجمه گوگل]معاون نظارت بر کمیته ارتباطات و بخش بازاریابی تحقیقات دقیق را انجام داد

7. I recently worked with the marketing department at a large insurance company.
[ترجمه ترگمان]اخیرا با بخش بازاریابی در یک شرکت بیمه بزرگ کار کرده ام
[ترجمه گوگل]من اخیرا با بخش بازاریابی شرکت بیمه بزرگ کار کردم

8. Ken joins as operations manager responsible for the marketing department.
[ترجمه ترگمان]کن به عنوان مدیر عملیات مسیول بخش بازاریابی شرکت می کند
[ترجمه گوگل]Ken به عنوان مدیر عملیات مسئول بخش بازاریابی فعالیت می کند

9. The objectives of a marketing department are directed towards the attainment of corporate aims, such as profitability growth and social responsibility.
[ترجمه ترگمان]اهداف یک بخش بازاریابی به سمت دستیابی به اهداف شرکتی، مانند رشد سود و مسیولیت اجتماعی هدایت می شوند
[ترجمه گوگل]اهداف بخش بازاریابی به هدف دستیابی به اهداف شرکتی مانند رشد سودآوری و مسئولیت اجتماعی هدایت می شود

10. She cut her sporting teeth in the marketing department at Sheffield Wednesday.
[ترجمه ترگمان]روز چهارشنبه، او دندان های ورزشی خود را در بخش بازاریابی در شفیلد قطع کرد
[ترجمه گوگل]او دندان های ورزشی خود را در بخش بازاریابی در شفیلد روز چهارشنبه بریده است

11. So I hope Sony's marketing department doesn't go for too narrow a target audience.
[ترجمه ترگمان]بنابراین امیدوارم بخش بازاریابی سونی بیش از حد به مخاطبان هدف محدود نشود
[ترجمه گوگل]بنابراین من امیدوارم بخش بازاریابی سونی برای مخاطبان هدف بیش از حد باریک نیست

12. Ruth takes Sheila into the Marketing Department while David waits on the landing.
[ترجمه ترگمان]وقتی دیوید در پاگرد منتظر می ماند، روت شیلا را به بخش بازاریابی می برد
[ترجمه گوگل]روث شیلا را به اداره بازاریابی می برد در حالی که دیوید در انتظار فرود می آید

13. Prepare, administer, and implement the annual marketing department budget in conjunction with the General Manager.
[ترجمه ترگمان]آماده سازی، مدیریت و اجرای بودجه بخش بازاریابی سالیانه در رابطه با مدیر کل
[ترجمه گوگل]آماده سازی، مدیریت و اجرای بودجه بخش بازاریابی سالانه همراه با مدیر کل

14. Could you put me through to the marketing department, please?
[ترجمه ترگمان]میشه منو وصل کنی به بخش بازاریابی، لطفا؟
[ترجمه گوگل]آیا می توانید مرا به بخش بازاریابی بفرستید؟

15. It'seems that your section is part of the Marketing Department.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که بخش شما بخشی از بخش بازاریابی است
[ترجمه گوگل]It'seems که بخش شما بخشی از بخش بازاریابی است


کلمات دیگر: