کلمه جو
صفحه اصلی

preparation


معنی : تعبیه، تمهید، امایش، امادگی، تهیه، تدارک، اماده سازی، تهیه مقدمات، پستایش، امادش، اقدام مقدماتی
معانی دیگر : آماده سازی، آمایش، مهیاسازی، ترکیب (کردن)، تدوین، درست کردن، آمادگی، سازمندی، بسیج شدگی، (هرچیز تهیه شده یا آمیخته شده به منظور خاص) دارو، آمیزه

انگلیسی به فارسی

امایش، تدارک، تمهید


پستایش، امادش، تهیه، تدارک، تهیه مقدمات، اقدام مقدماتی، اماده سازی، امادگی


آماده سازی، تهیه، تدارک، اماده سازی، امادگی، تمهید، تهیه مقدمات، امایش، تعبیه، پستایش، امادش، اقدام مقدماتی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act or process of preparing.
مشابه: provision

(2) تعریف: a state of readiness.

(3) تعریف: a substance or mixture, esp. medicinal.
مشابه: medicine

• act of getting ready, act of preparing; arrangement, act of putting in order; medicinal substance, substance concocted for medical purposes
the preparation of something is the activity of getting it ready.
preparations are the particular arrangements that are made for a future event.
a preparation is a mixture that has been prepared for use as food, medicine, or a cosmetic; a formal use.

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] آماده سازی
[نساجی] ساخت - تولید - مقدمات - تهیه کردن - آماده سازی - مقدمات بافندگی - طرز تهیه - آماده کردن
[ریاضیات] مهیا کردن، آماده کردن، تدارک، آماده سازی، تهیه

مترادف و متضاد

development, readiness


تعبیه (اسم)
shift, appliance, preparation, improvisation, shebang, lash-up

تمهید (اسم)
arrangement, intrigue, preparation, scheming, scheme, contrivance, prolusion

امایش (اسم)
preparation, logistics

امادگی (اسم)
susceptibility, penchant, preparation, vigilance, lurch, readiness, preparedness, tautness, predisposition

تهیه (اسم)
provision, preparation, ministration, procurement, purveyance

تدارک (اسم)
provision, preparation, purveyance

اماده سازی (اسم)
preparation

تهیه مقدمات (اسم)
preparation

پستایش (اسم)
preparation

امادش (اسم)
preparation

اقدام مقدماتی (اسم)
preparation

Synonyms: alertness, anticipation, arrangement, background, base, basis, build-up, construction, dry run, education, establishment, evolution, expectation, fitting, foresight, formation, foundation, gestation, getting ready, groundwork, homework, incubation, lead time, making ready, manufacture, measure, plan, precaution, preparedness, preparing, provision, putting in order, qualification, readying, rehearsal, rundown, safeguard, schoolwork, study, substructure, training, tryout, workout


Antonyms: unreadiness


something concocted, put together


Synonyms: arrangement, blend, brew, composition, compound, concoction, confection, decoction, medicine, mixture, product, tincture


Antonyms: ingredient


جملات نمونه

1. preparation for the eventuality of war
آماده سازی برای احتمال بروز جنگ

2. the preparation of land for cultivation
آماده سازی زمین برای کشت

3. a widely sold preparation for colds
داروی پرفروش برای (درمان) سرماخوردگی

4. skill in the preparation of herbal drugs
مهارت در درست کردن داروهای گیاهی

5. this life is a preparation for the hereafter
این زندگی محل آماده سازی برای آخرت است.

6. i can't pass this exam without preparation
بدون آمادگی نمی توانم در این امتحان قبول شوم.

7. she spent several years in the preparation of this literary masterpiece
چندین سال را صرف تدوین این شاهکار ادبی کرد.

8. He didn't do enough preparation for his exam, and failed.
[ترجمه Meli] او آمادگی کافی برای امتحانش رو نداشت به همین دلیل شکست خورد.
[ترجمه ترگمان]او آمادگی کافی برای امتحان امتحان را نداشت و شکست خورد
[ترجمه گوگل]او آمادگی کافی برای امتحان خود نداشت و شکست خورد

9. It is the initial preparation that takes the time.
[ترجمه ترگمان]این آماده سازی اولیه است که زمان می برد
[ترجمه گوگل]آماده سازی اولیه است که طول می کشد

10. Delicatessen usually require little preparation for serving.
[ترجمه ترگمان]Delicatessen معمولا به آماده سازی کمی برای خدمت نیاز دارند
[ترجمه گوگل]غذاهای آماده معمولا برای خدمت آماده میشوند

11. Experience is their preparation for giving advice.
[ترجمه ترگمان]تجربه آمادگی آن ها برای ارائه مشاوره است
[ترجمه گوگل]تجربه آماده سازی آنها برای دادن مشاوره است

12. The team has been training hard in preparation for the big game.
[ترجمه امید] این تیم کون خودش را برای بازی بزرگ پاره کرده است
[ترجمه ترگمان]تیم در آماده سازی برای این بازی بزرگ سخت آموزش دیده است
[ترجمه گوگل]این تیم در آماده سازی برای بازی بزرگ سخت تمرین کرده است

13. The best preparation for tomorrow is doing your best today.
[ترجمه ترگمان]بهترین آماده سازی برای فردا بهترین کار امروز است
[ترجمه گوگل]بهترین آمادگی برای فردا امروز بهترین کار شما را انجام می دهد

14. Once we get the preparation done, it'll be downhill all the way.
[ترجمه ترگمان]به محض اینکه این تدارکات رو تموم کنیم، همه راه از تپه سرازیر می شه
[ترجمه گوگل]وقتی آماده سازی انجام می شود، همه چیز به پایین می رسد

15. The teacher didn't seem to have done much preparation for the class.
[ترجمه امید] معلم برای ریدن در کلاس به حد کافی گوه نخورده بود
[ترجمه امید.] من به اندازه ی کافی برای ریدن به کلاس گوه نخورده بودم
[ترجمه ترگمان]معلم به نظر نمی رسید آمادگی زیادی برای کلاس داشته باشد
[ترجمه گوگل]به نظر نمی رسد معلم آمادگی زیادی برای کلاس داشته باشد

16. The best preparation for good work tomorrow is to do good work today.
[ترجمه Amir] بهترین آماده سازی برای کار خوب فردا، انجام کار خوب ( در ) امروز است.
[ترجمه امید] برای ریدن در فردا باس امروز رید
[ترجمه ترگمان]بهترین آمادگی برای کار خوب فردا کار خوبی است
[ترجمه گوگل]بهترین آمادگی برای کار خوب فردا امروز کار خوب است

17. He assisted me in the preparation of this book.
[ترجمه ترگمان]او به من کمک کرد تا این کتاب را آماده کنم
[ترجمه گوگل]او در تهیه این کتاب به من کمک کرد

18. You can't pass an exam without preparation.
[ترجمه امید] نمی تونی بدون گوه خوردی تو امتحان برینی
[ترجمه ترگمان]تو نمی تونی بدون اینکه آمادگی پیدا کنی یه امتحان رو رد کنی
[ترجمه گوگل]شما نمیتوانید بدون آمادگی آزمون را امتحان کنید

the preparation of land for cultivation

آماده‌سازی زمین برای کشت


skill in the preparation of herbal drugs

مهارت در درست کردن داروهای گیاهی


She spent several years in the preparation of this literary masterpiece.

چندین سال را صرف تدوین این شاهکار ادبی کرد.


war preparations

تدارکات جنگی


I can't pass this exam without preparation.

بدون آمادگی نمی‌توانم در این امتحان قبول شوم.


pharmaceutical preparations

آمیزه‌های دارویی


a widely sold preparation for colds

داروی پرفروش برای (درمان) سرماخوردگی


پیشنهاد کاربران

آماده سازی

[داروسازی] فراورده

آمادگی

تدارک دیدن
آماده کردن
مهیا کردن

داشتن آمادگی

آماده بودن 🌐
. An important key to self confidence is preparation
کلید مهم اعتماد به نفس، آماده بودن هست. . .

طرز تهیه برای غذا و کیک

مهیا شدن

The act of getting sb/sth ready

طرز تهیه

ترکیب ( دارویی )

پتانسیل کاری را داشتن

تهیه خوراک ، اماده سازی غذا

preparation ( اعتیاد )
واژه مصوب: آمادگی
تعریف: سومین مرحلۀ تغییر رفتار اعتیادی که در آن فرد برای تغییر احساس نیاز می کند، ولی هنوز اقدامی نکرده است و در جست وجوی روش مناسب آن را به تأخیر می اندازد|||متـ . مرحلۀ آمادگی preparation stage

پَستاییدَن.


کلمات دیگر: