کلمه جو
صفحه اصلی

interim


معنی : فاصله، خلال مدت، سپنج، موقتی، موقت
معانی دیگر : (زمان مابین دو چیز) حین، اثنا، میان زمان، فترت، دم گذر، ناپا، میان زمانی، فیمابین

انگلیسی به فارسی

موقتی، موقت، فیمابین، فاصله، خلال مدت


موقت، خلال مدت، فاصله، موقتی، سپنج


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: the interval of time between two events.
مشابه: interval

- In the interim between the wars, both nations had built up their armies.
[ترجمه چکامه] در خلال جنگ هر دو کشور ارتش هایشان را تقویت کرده بودند
[ترجمه ترگمان] در خلال جنگ، هر دو کشور ارتش های خود را ساخته بودند
[ترجمه گوگل] در مواقعی بین جنگ ها، هر دو کشور ارتش خود را ساخته بودند
صفت ( adjective )
• : تعریف: referring to an intervening time interval; temporary or preliminary.
مشابه: acting

- an interim loan
[ترجمه ترگمان] یک وام موقت
[ترجمه گوگل] یک وام موقت

• intermediate period; temporary arrangement
temporary, provisional
meanwhile, in the meantime
interim describes things that are intended to be used until something permanent is arranged.

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] کوتاه مدت، میان دوره ای (در مورد صورتهای مالی)
[حقوق] موقت

مترادف و متضاد

فاصله (اسم)
distance, interval, hiatus, interruption, space, intermittence, blank, spacing, timeout, interspace, interlude, discontinuity, interim, interregnum, interstice, lacuna

خلال مدت (اسم)
interim

سپنج (صفت)
transitory, temporary, provisional, impermanent, interim

موقتی (صفت)
temporary, temporal, jackleg, provisional, impermanent, interim

موقت (صفت)
temporary, provisory, provisional, impermanent, interim

temporary


Synonyms: acting, ad interim, caretaker, improvised, intervening, makeshift, pro tem, pro tempore, provisional, stopgap, thrown-together


Antonyms: continual, permanent


interval


Synonyms: breach, break, breather, breathing spell, coffee break, cutoff, downtime, gap, hiatus, interlude, interregnum, interruption, lacuna, layoff, letup, meantime, meanwhile, pause, take ten, time, time-out


Antonyms: continuation, permanence


جملات نمونه

1. interim government
دولت موقت

2. interim lease
اجاره ی موقت

3. the interim between arrival and departure
زمان میان وارد شدن و عزیمت

4. He received an interim payment of £000.
[ترجمه محمد داودي] او علی الحساب مبلغ 1000 پوند دریافت کرد.
[ترجمه اشکان] او مبلغ 1000 پوند بصورت علی الحساب دریافت کرد
[ترجمه ترگمان]او مبلغ ۱۰۰،۰۰۰ پوند را دریافت کرد
[ترجمه گوگل]او مبلغی معادل £ 000 را دریافت کرد

5. He only holds the post on an interim basis.
[ترجمه ترگمان]او تنها پست را به طور موقت نگه می دارد
[ترجمه گوگل]او فقط پست را به طور موقت نگه می دارد

6. An interim government was set up for the period before the country's first free election.
[ترجمه ترگمان]یک دولت موقت برای مدت کوتاهی پیش از اولین انتخابات آزاد این کشور تشکیل شد
[ترجمه گوگل]دولت موقت برای دوره قبل از اولین انتخابات آزاد کشور تنظیم شد

7. The vice-president took power in the interim period before the election.
[ترجمه ترگمان]معاون رئیس جمهور در دوره موقت پیش از انتخابات قدرت را به دست گرفت
[ترجمه گوگل]معاون رئیس جمهور در دوره موقت قبل از انتخابات قدرت را در دست گرفت

8. There will be an interim government to oversee the transition to democracy.
[ترجمه ترگمان]یک دولت موقت برای نظارت بر انتقال به دموکراسی وجود خواهد داشت
[ترجمه گوگل]یک دولت موقت برای نظارت بر انتقال به دموکراسی وجود خواهد داشت

9. They submitted an interim report.
[ترجمه ترگمان]آن ها یک گزارش موقت ارائه دادند
[ترجمه گوگل]آنها یک گزارش موقت را ارائه کردند

10. Despite everything that had happened in the interim, they had remained good friends.
[ترجمه امیری] با وجود همه اتفاقات که در خلال مدت رخ داده بود، آنها دوستان خوبی باقی مانده بودند.
[ترجمه ترگمان]با وجود همه اتفاقاتی که در دولت موقت رخ داده بود، آن ها دوستان خوبی بودند
[ترجمه گوگل]با وجود همه چیزهایی که در مواقع پیش آمده بود، دوستان خوبی باقی مانده بودند

11. He didn't enlarge on the form that the interim government and assembly would take.
[ترجمه ترگمان]او بر این شکل که دولت موقت و مجلس در آن شرکت خواهند کرد، بزرگ نشده است
[ترجمه گوگل]او در قالب که دولت و مؤسسه موقت آن را می گیرد، بزرگ نمی شود

12. The interim dividend is maintained at 5 cents per share.
[ترجمه ترگمان]سود ناخالص داخلی در هر سهم ۵ سنت حفظ می شود
[ترجمه گوگل]سود سهام موقت در 5 سنت در هر سهم حفظ می شود

13. They are trying to get an interim interdict to stop construction of the road.
[ترجمه ترگمان]آن ها در تلاش برای جلوگیری از توقف ساخت جاده هستند
[ترجمه گوگل]آنها تلاش می کنند تا موانع موقت را متوقف کنند تا ساختمان جاده را متوقف کنند

14. The government is taking interim measures to help those in immediate need.
[ترجمه ترگمان]دولت در حال انجام اقدامات موقت برای کمک به افراد نیازمند است
[ترجمه گوگل]دولت اقدامات موقت را برای کمک به افرادی که نیاز فوری دارند، می گیرد

the interim between arrival and departure

زمان میان وارد شدن و عزیمت


interim government

دولت موقت


interim lease

اجاره‌ی موقت


پیشنهاد کاربران

موقت
رئیس جمهور موقت interim president

in the interim =
در این حین، در این اِثناء

میان ترم

میان مدت

✔️ ( زمان مابین دو چیز ) حین،
اثنا

📌The committee will publish an interim report on its findings to date

📌He spoke on the condition of anonymity to discuss sensitive negotiations. “There are so many things that need to be resolved. I think at this very interim beginning step it is: What can we put on the table to show good faith and confidence building?”

Washington Post@

موقت

# an interim solution
# The interim government was set up
# The move is intended as an interim measure

[in the interim = در این بین , در این مدت]

موقت
interim government
دولت موقت

گذرا،

موقتًا نهایی


کلمات دیگر: