کلمه جو
صفحه اصلی

estimation


معنی : تخمین، براورد، عقیده
معانی دیگر : برآورد، ارزیابی، حدس، نظر، دید، بینش، برآوردگری، تخمین زنی، حدس زنی، ورانداز

انگلیسی به فارسی

قضاوت، نظر، عقیده، رأی


احترام، اعتبار، ارج، قدر


تخمین، برآورد، ارزیابی


برآورد کردن، تخمین، براورد، عقیده


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act or an instance of estimating or calculating approximately.
مترادف: appraisal, assessment, estimate, evaluation, judgment, reckoning
مشابه: calculation, deduction, guess

- rapid estimation of the construction costs
[ترجمه ترگمان] تخمین سریع هزینه های ساخت
[ترجمه گوگل] برآورد سریع هزینه های ساخت و ساز

(2) تعریف: an opinion or judgment of the worth or value of someone or something.
مترادف: appraisal, assessment, judgment, valuation
مشابه: estimate, reckoning

- I have a low estimation of his abilities.
[ترجمه ترگمان] من در مورد توانایی هاش خیلی ارزیابی دارم
[ترجمه گوگل] من تخمین کم توانایی های خود را دارم

(3) تعریف: esteem or respect.
مترادف: admiration, esteem, honor, regard, respect
مشابه: excellence, importance, reputation, value, worth

• assessment, judgment, opinion
an estimation is an approximate calculation, or the result obtained by it.
your estimation of a person or situation is your opinion of them.

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] برآورد ؛ تخمین
[عمران و معماری] تخمین - برآورد
[نساجی] برآورد
[ریاضیات] برآورد، تخمین، برآورد کردن، تخمین زدن، ارزیابی، تقریب
[آمار] برآورد

مترادف و متضاد

تخمین (اسم)
approximation, estimate, guess, conjecture, surmise, assessment, estimation

براورد (اسم)
calculation, estimate, assessment, estimation, survey

عقیده (اسم)
impression, say, view, judgment, opinion, viewpoint, faith, belief, thought, notion, conception, estimation, review, credo, conviction, tenet, creed

belief, guess


Synonyms: admiration, appraisal, appreciation, arithmetic, assessment, calculating, ciphering, computation, consideration, considered opinion, credit, esteem, estimate, estimating, evaluation, favor, figuring, impression, judgment, opinion, predicting, reckoning, regard, respect, stock, valuation, veneration, view


Antonyms: disbelief


جملات نمونه

1. in my estimation
از نظر من

2. an instrument for the estimation of air humidity
اسبابی برای ارزیابی رطوبت هوا

3. he has sunk in the estimation of his friends
از نظر دوستانش افتاده است.

4. He comes first in my estimation.
[ترجمه ترگمان]اول به نظر من می آید
[ترجمه گوگل]او در برآورد من می آید

5. In your estimation, who's going to win?
[ترجمه ترگمان]در نظر شما چه کسی برنده است؟
[ترجمه گوگل]در برآورد شما، چه کسی برنده خواهد شد؟

6. He went up in my estimation when I heard about his charity work.
[ترجمه ترگمان] وقتی راجع به کار خیریه ش شنیدم، اون رفت بالا
[ترجمه گوگل]وقتی درباره کار خیریه اش شنیدم، برآوردم

7. In my estimation, he's the more suitable candidate.
[ترجمه ترگمان]در نظر من، او کاندیدای مناسب تری است
[ترجمه گوگل]در برآورد من، او نامزد مناسبتری است

8. He went down in my estimation when he started trying to be a singer as well as an actor.
[ترجمه ترگمان]او زمانی که شروع به تلاش برای تبدیل شدن به یک خواننده و بازیگر شد، در نظر من پایین رفت
[ترجمه گوگل]هنگامی که او شروع به تلاش برای یک خواننده و یک بازیگر کرد، او در تخمین من رفت

9. In my estimation, you've done a good job.
[ترجمه ترگمان]در نظر من کارت خوب بود
[ترجمه گوگل]در برآورد من، شما یک کار خوب انجام داده اید

10. She's certainly gone up in my estimation since she told the boss what she thought of him.
[ترجمه ترگمان]از وقتی به سرکارگر گفت که به او چه فکر می کند از نظر من رفته است
[ترجمه گوگل]او قطعا در برآورد من افزایش یافته است از او به رئیس گفت آنچه او از او فکر کرد

11. I held him in high estimation.
[ترجمه ترگمان]من او را در نظر گرفتم
[ترجمه گوگل]من او را در برآورد بالا نگه داشت

12. In my estimation a lot of other banks are going to have the same problem.
[ترجمه ترگمان]در نظر من بسیاری از بانک های دیگر هم چنین مشکلی دارند
[ترجمه گوگل]در برآورد من تعداد زیادی از بانک های دیگر هم همین مشکل را دارند

13. She went up in my estimation when I discovered how much charity work she does.
[ترجمه ترگمان]وقتی فهمیدم چقدر کار خیریه داره انجام میده
[ترجمه گوگل]وقتی که متوجه شدم که کار خیریه چقدر کار می کند، او برآورد من کرد

14. He has gone down considerably in my estimation.
[ترجمه ترگمان]در نظر من، او به طور قابل ملاحظه ای پیش رفته است
[ترجمه گوگل]او در برآورد من به میزان قابل توجهی کاهش یافته است

an instrument for the estimation of air humidity

اسبابی برای ارزیابی رطوبت هوا


in my estimation

از نظر من


پیشنهاد کاربران

برآورد ( کردن )

ارزیابی

estimation ( آمار )
واژه مصوب: برآورد 2
تعریف: شیوه‏ای آماری برای ارائۀ فرمولی که بتواند تحت شرایطی معین با استفاده از مقدار مشاهدات نمونه‏ای، تقریبی را برای یک پارامتر ارائه کند


کلمات دیگر: