کلمه جو
صفحه اصلی

fixed cost

انگلیسی به فارسی

هزینه ثابت


انگلیسی به انگلیسی

• cost whose size is not dependent upon the amount of business done

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] هزینه ثابت
[نساجی] هزینه ثابت
[ریاضیات] هزینه ی ثابت

جملات نمونه

1. If fixed costs are shared between products a method of allocating and apportioning these costs to individual products must be introduced.
[ترجمه ترگمان]اگر هزینه های ثابت بین محصولات یک روش تخصیص و اولویت بندی این هزینه ها به محصولات فردی تقسیم شود، باید معرفی شود
[ترجمه گوگل]اگر هزینه های ثابت بین محصولات به اشتراک گذاشته شود، روش تخصیص و تقسیم این هزینه ها به محصولات فردی باید معرفی شود

2. Corporation tax, by increasing the fixed costs, in effect raises the entry barriers to the industry.
[ترجمه ترگمان]مالیات شرکت با افزایش هزینه های ثابت، موانع ورود به این صنعت را بالا می برد
[ترجمه گوگل]مالیات شرکت، با افزایش هزینه های ثابت، در اثر افزایش موانع ورود به صنعت را افزایش می دهد

3. Their retail branches are a fixed cost, so the more business they put through them the better.
[ترجمه ترگمان]شعبه های خرده فروشی آن ها یک هزینه ثابت است، بنابراین کسب وکار بیشتری از طریق آن ها انجام می شود
[ترجمه گوگل]شاخه های خرده فروشی آنها یک هزینه ثابت هستند، بنابراین کسب و کار بیشتر آنها را از طریق آنها بهتر است

4. Fixed costs include rent.
[ترجمه ترگمان]هزینه های ثابت شامل اجاره است
[ترجمه گوگل]هزینه های ثابت شامل اجاره

5. The argument that fixed costs are incompatible with scale economies is as follows.
[ترجمه ترگمان]بحثی که هزینه های ثابت با اقتصادهای مقیاس ناسازگار است به شرح زیر است
[ترجمه گوگل]این استدلال که هزینه های ثابت با اقتصاد مقیاس ناسازگار است، به شرح زیر است:

6. Fixed costs should be separated from variable costs when working out the annual accounts.
[ترجمه ترگمان]هزینه های ثابت باید از هزینه های متغیر هنگام کار در حساب های سالانه جدا شوند
[ترجمه گوگل]هنگام کار کردن حساب های سالانه هزینه های ثابت باید از هزینه های متغیر جدا شود

7. Variable and fixed costs are traditionally assumed to be linear. Describe why this assumption is unrealistic.
[ترجمه ترگمان]متغیر و هزینه های ثابت به طور سنتی خطی فرض می شوند توضیح دهید که چرا این فرض غیرواقعی است
[ترجمه گوگل]هزینه های متغیر و ثابت به طور سنتی خطی هستند توضیح دهید که چرا این فرض غیر واقعی است

8. Therefore, fixed costs are unavoidable; that is they will be incurred whether or not the firm manufactures and sells both products.
[ترجمه ترگمان]بنابراین، هزینه های ثابت اجتناب ناپذیر هستند؛ به همین دلیل است که این شرکت ها تولید و فروش هر دو محصول را متحمل خواهند شد
[ترجمه گوگل]بنابراین، هزینه های ثابت اجتناب ناپذیر است؛ این است که آنها در معرض اهمیت قرار می گیرند که آیا شرکت هر دو محصول را تولید و فروش می دهد یا خیر

9. Variable and fixed costs are traditionally assumed to be linear.
[ترجمه ترگمان]متغیر و هزینه های ثابت به طور سنتی خطی فرض می شوند
[ترجمه گوگل]هزینه های متغیر و ثابت به طور سنتی خطی هستند

10. Fixed costs should be separated from variable costs.
[ترجمه ترگمان]هزینه های ثابت باید از هزینه های متغیر جدا شوند
[ترجمه گوگل]هزینه های ثابت باید از هزینه های متغیر جدا شوند

11. Deterioration of market conditions and higher fixed costs were blamed for the decline.
[ترجمه ترگمان]Deterioration شرایط بازار و هزینه های ثابت بالاتر برای کاهش مقصر شناخته شدند
[ترجمه گوگل]بدتر شدن وضعیت بازار و افزایش هزینه های ثابت به دلیل کاهش قیمت ها محکوم شدند

12. Defining as the elasticity of substitution in fixed costs, and as the shares in fixed costs.
[ترجمه ترگمان]تعریف به عنوان الاستیسیته جانشینی در هزینه های ثابت، و به عنوان سهام در هزینه های ثابت
[ترجمه گوگل]تعریف به عنوان کشش جایگزینی در هزینه های ثابت، و به عنوان سهام در هزینه های ثابت

13. Fixed costs and inter-divisional profit are thus transformed into variable costs.
[ترجمه ترگمان]بنابراین هزینه های ثابت و سود چند بخشی به هزینه های متغیر تبدیل می شوند
[ترجمه گوگل]هزینه ثابت و سود تقسیمی در نتیجه به هزینه متغیر تبدیل می شود

14. The fact that there are fixed costs means perfect competition is an unattainable ideal framework for retailing.
[ترجمه ترگمان]این حقیقت که هزینه های ثابت به معنای رقابت کامل هستند، یک چارچوب ایده آل برای retailing است
[ترجمه گوگل]واقعیت این است که هزینه های ثابت به معنای رقابتی کامل است که یک چارچوب ایده آل نامناسب برای خرده فروشی است


کلمات دیگر: