کلمه جو
صفحه اصلی

extend


معنی : بزرگ کردن، منبسط کردن، ادامه دادن، رساندن، دراز کردن، توسعه دادن، طولانی کردن، طول دادن، تمدید کردن
معانی دیگر : بزرگ کردن یا شدن، گسترش دادن، گسترده کردن پهناندن، گستردن، پهن کردن، وسعت یافتن، تمدید کردن یا شدن، طولانی (تر) کردن، (لوله و کابل و غیره) کشیدن، از هم باز کردن، درازاندن، کش دادن، (دعوت و غیره) کردن، بیرون زدن، ارزانی داشتن، دادن، به خود فشار آوردن، سخت کوشیدن، (قدیمی) به زور مهار کردن، تحت انقیاد درآوردن

انگلیسی به فارسی

درازکردن، طول دادن، رساندن، ادامه دادن، تمدیدکردن، منبسط کردن


توسعه دادن، تمدید کردن، عمومیت دادن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: extends, extending, extended
(1) تعریف: to make longer in size or duration, or to move (a deadline, due date, or the like) further ahead in time.
مترادف: elongate, lengthen, prolong, protract
متضاد: abbreviate, abridge, curtail, reduce, shorten, truncate
مشابه: aggrandize, butt, continue, draw out, enlarge, expand, increase, protrude, renew, spread

- You should extend this paragraph by adding more details.
[ترجمه موسی] شما باید این پاراگراف را با افزودن جزئیات بیشتر بسط دهید.
[ترجمه ترگمان] شما باید این پاراگراف را با افزودن جزئیات بیشتر گسترش دهید
[ترجمه گوگل] شما باید با افزودن جزئیات بیشتر این بند را گسترش دهید
- Some people arrived late, so we had to extend the meeting.
[ترجمه Abolfazl] بعضی از مردم دیر رسیدند، پس ما مجبور شدیم جلسه را طول دهیم
[ترجمه موسی] برخی افراد دیر رسیدند ، بنابراین ما مجبور شدیم جلسه را کش دهیم.
[ترجمه ترگمان] بعضی از مردم دیر رسیدند، بنابراین ما مجبور شدیم جلسه را تمدید کنیم
[ترجمه گوگل] بعضی افراد دیر رسیدند، بنابراین ما مجبور بودیم جلسه را تمدید کنیم
- The hotel was so wonderful that we decided to extend our stay.
[ترجمه موسی] هتل آنقدر فوق العاده بود که تصمیم گرفتیم اقامت خود را تمدید کنیم.
[ترجمه ترگمان] هتل آنقدر عالی بود که تصمیم گرفتیم مدت اقامت خود را تمدید کنیم
[ترجمه گوگل] هتل بسیار شگفت انگیز بود که تصمیم گرفتیم اقامتمان را گسترش دهیم
- The professor extended the deadline for the research papers.
[ترجمه ترگمان] استاد مهلت را برای مقاله های تحقیقاتی تمدید کرد
[ترجمه گوگل] استاد آخرین مهلت مقالات پژوهشی را تمدید کرد

(2) تعریف: to put out or stretch out (an arm, hand, or other part of the body).
مترادف: outstretch, reach out, stretch
متضاد: retract, withdraw
مشابه: offer, proffer, protrude, spread

- He extended his hand in a gesture of friendship, but the other man refused to take it.
[ترجمه ترگمان] دست خود را به نشانه دوستی دراز کرد، اما مرد دیگر آن را قبول نکرد
[ترجمه گوگل] او دست خود را در یک ژست دوستی گسترش داد، اما مرد دیگری از انجام آن رد شد
- The turtle extended its neck to catch its prey.
[ترجمه ترگمان] لاک پشت گردنش را دراز کرد تا طعمه خود را بگیرد
[ترجمه گوگل] لاک پشت گردن خود را برای گرفتن شکار خود گسترش داد
- The injury made it impossible for me to fully extend my leg.
[ترجمه Hamed] آسیب باعث شد که قادر به دراز کردن کامل پایم نباشم .
[ترجمه ترگمان] جراحت باعث شد که من به طور کامل پایم را دراز کنم
[ترجمه گوگل] این صدمه باعث شد که من به طور کامل پا خود را گسترش دهم

(3) تعریف: to stretch out over a gap.
مترادف: project, protrude, span, stretch
مشابه: overhang

- They will extend the highway over this part of the river.
[ترجمه ترگمان] آن ها بزرگراه را بر روی این قسمت از رودخانه گسترش خواهند داد
[ترجمه گوگل] آنها بزرگراه را در این قسمت رودخانه گسترش خواهند داد

(4) تعریف: to give or offer openly (good wishes, offers of help or invitation, congratulations, or the like).
مترادف: offer, proffer, tender
متضاد: retract
مشابه: pay, present, propose, volunteer

- I hope you'll extend my condolences to your family.
[ترجمه ترگمان] امیدوارم به خانواده شما تسلیت عرض کنم
[ترجمه گوگل] امیدوارم همدردی خود را با خانواده تان تحریک کنید
- The head of the company extended the offer to her personally.
[ترجمه ترگمان] رئیس شرکت پیشنهاد او را شخصا تمدید کرد
[ترجمه گوگل] رئیس شرکت این پیشنهاد را به او شخصا تمدید کرد

(5) تعریف: to make fuller or more comprehensive, as by developing or expanding.
مترادف: broaden, enlarge, expand, widen
متضاد: abridge, narrow
مشابه: butt, carry, develop, enhance, increase, magnify, maximize, piece

- The company extended the offer so that more types of people could take advantage of it.
[ترجمه ترگمان] این شرکت این پیشنهاد را تمدید کرد تا انواع بیشتری از مردم بتوانند از آن بهره مند شوند
[ترجمه گوگل] این شرکت پیشنهاد را گسترش داد تا انواع افراد بتوانند از آن استفاده کنند
- He thinks I should extend my insurance coverage to include collision.
[ترجمه ترگمان] او فکر می کند که باید پوشش بیمه خود را گسترش دهم تا شامل برخورد شود
[ترجمه گوگل] او فکر می کند که من باید بیمه خود را پوشش می دهد تا شامل برخورد
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: extendible (extendable) (adj.), extender (n.)
(1) تعریف: to reach or stretch over an area.
مترادف: run, stretch
مشابه: carry, come, continue, go, range, reach, sprawl, spread, sweep

- This farm extends for many miles in that direction.
[ترجمه ترگمان] این مزرعه کیلومترها در این مسیر گسترده شده است
[ترجمه گوگل] این مزرعه برای چندین کیلومتر در آن مسیر گسترش می یابد

(2) تعریف: to become or be made longer in size or duration.
مترادف: continue, elongate, enlarge, expand, increase, lengthen, stretch
متضاد: shorten
مشابه: proceed, reach, spread

- This table extends so that it can seat twelve people.
[ترجمه ترگمان] این میز به طوری که بتواند دوازده نفر را جا دهد، گسترده شده است
[ترجمه گوگل] این جدول به طوری گسترش می یابد که می تواند به دوازده نفر برسد
- This part of the sofa extends to make a bed.
[ترجمه ترگمان] این قسمت از مبل دراز کشیده تا بستری شود
[ترجمه گوگل] این بخشی از مبل را به تخت می گذارد

(3) تعریف: to last or continue
مترادف: continue, last

- This promotional offer will extend through January.
[ترجمه ترگمان] این پیشنهاد تبلیغاتی تا ژانویه ادامه خواهد یافت
[ترجمه گوگل] این پیشنهاد تبلیغاتی از طریق ژانویه گسترش خواهد یافت
- Although no longer in politics, his influence has extended for many years.
[ترجمه ترگمان] اگرچه دیگر در سیاست نیست، نفوذ او سال ها تمدید شده است
[ترجمه گوگل] اگرچه دیگر در سیاست نیست، نفوذ او برای سالهای زیادی گسترش یافته است

• stretch, pull out to its greatest possible length; enlarge, lengthen; give, bestow; reach out
if something extends for a particular distance, it continues for that distance.
if an object extends from a surface, it sticks out from it.
if an event or activity extends for a period of time, it continues for that time.
if a situation extends to particular people or things, it includes or affects them.
if you extend something, you make it bigger, or make it last longer or include more.
if you extend a part of your body, you straighten it or stretch it out.
to extend an offer or invitation to someone means to make it; a formal use.
see also extended.

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] تمدید کردن
[حقوق] تمدید کردن، ادامه دادن، توسعه دادن، تعمیم دادن، بسط دادن
[نساجی] امتداد داشتن - ممتد- پیوسته
[ریاضیات] استفاده دادن، محدود بودن، تعمیم دادن، گستردن، وسعت دادن، قابل گسترش است، امتداد دادن، عمومیت دادن، بسط دادن، گسترش دادن، توسعه دادن، تعمیم دادن، وسعت دادن، کشیدن در امتداد ... قرار داشتن

مترادف و متضاد

بزرگ کردن (فعل)
gross, aggrandize, enlarge, magnify, maximize, heave, amplify, nurture, dilate, distend, extend

منبسط کردن (فعل)
amplify, stretch, expand, broaden, dilate, distend, extend

ادامه دادن (فعل)
further, run, bring on, keep, maintain, continue, hang on, carry on, extend, hold over, run on

رساندن (فعل)
give, convey, supply, put in, impart, forward, transmit, broadcast, imply, understand, extend

دراز کردن (فعل)
streak, extend, porrect, crane, lengthen, elongate, protract, prolong, prolongate

توسعه دادن (فعل)
increase, enlarge, expand, develop, extend, outstretch

طولانی کردن (فعل)
stretch, extend, imp, lengthen, elongate, prolong, prolongate, draw out, stretch out

طول دادن (فعل)
extend, protract, prolong, draw out

تمدید کردن (فعل)
extend, prorogate

Synonyms: add to, aggrandize, amplify, augment, beef up, boost, broaden, carry on, continue, crane, develop, dilate, drag one’s feet, drag out, draw, draw out, elongate, enhance, enlarge, expand, fan out, go on, heighten, increase, last, lengthen, let out, magnify, mantle, multiply, open, pad, prolong, prolongate, protract, run on, spin out, spread, spread out, stall, stretch, string out, supplement, take, unfold, unfurl, unroll, widen


make larger, longer


Antonyms: abridge, condense, contract, curtail, cut, decrease, lessen, lower, shorten, shrink


offer


Synonyms: accord, advance, allocate, allot, award, bestow, bring forward, confer, donate, give, grant, hold out, impart, place at disposal, pose, present, proffer, put forth, put forward, reach out, stretch out, submit, tender, yield


Antonyms: hold, keep, maintain, take back


جملات نمونه

1. to extend the olive branch (to)
از در آشتی در آمدن (با)،پیشنهاد صلح دادن (به)

2. exercise can extend one's life
ورزش می تواند عمر را طولانی کند.

3. he wanted to extend his sway over all of this territory
او می خواست فرمانروایی خود را بر سرتاسر این سرزمین گسترش دهد.

4. they agreed to extend reciprocal previleges to each other's citizens
آنان توافق کردند که به شهروندان یکدیگر امتیازات متقابل بدهند.

5. the government decided to extend aid to those in need
دولت بر آن شد که به نیازمندان کمک کند.

6. they are going to extend the airport's runways
خیال دارند باندهای فرودگاه را طولانی تر کنند.

7. team members were asked to extend themselves
از بازیکنان تیم خواسته شد که بیشترین سعی خود را بکنند.

8. We are very happy to extend to you our utmost congratulations on your finishing your college course so successfully. May you enter a more successful life and the future years bring you continued happiness.
[ترجمه ترگمان]ما بسیار خوشحال هستیم که به شما تبریک می گوییم و به شما تبریک می گویم که دوره کالج شما را با موفقیت تمام خواهد کرد ممکن است شما وارد یک زندگی موفق تر شوید و سال های آینده شما را به شادی و شادی تبدیل کنید
[ترجمه گوگل]ما بسیار خوشحالیم که به شما تبریک می گوییم تا شما را با موفقیت به پایان برسانید می توانید یک زندگی موفق تر را وارد کنید و سال های آینده به شما شاد ادامه دهید

9. Theoretically, a line can extend into infinity.
[ترجمه ترگمان]از لحاظ تئوری، یک خط می تواند تا بی نهایت امتداد یابد
[ترجمه گوگل]به لحاظ نظری، یک خط می تواند به بی نهایت گسترش یابد

10. Can you extend your visit a few days longer?
[ترجمه ترگمان]می توانی چند روز دیگر به ملاقات خودت ادامه بدهی؟
[ترجمه گوگل]آیا می توانید چند روز طولانی تر از سفر خود بمانید؟

11. There are plans to extend the no-smoking area.
[ترجمه ترگمان]برنامه هایی برای گسترش منطقه بدون سیگار وجود دارد
[ترجمه گوگل]برنامه هایی برای گسترش منطقه بدون سیگار وجود دارد

12. I extend my best wishes for your career. As a HR expert, your guidance will help the team in America. They have got the right person for the position. Wish you a smooth sailing ahead and a path full of joy, May all your dreams come true in the future!
[ترجمه ترگمان]من بهترین آرزوهای خود را برای شغل شما شرح می دهم راهنمای شما به عنوان یک متخصص منابع انسانی به تیم در آمریکا کمک خواهد کرد آن ها شخص مناسبی برای این شغل پیدا کرده اند بهترین ها را برای شما آرزو کنید که یک حرکت آرام و یک مسیر پر از شادی داشته باشید، ممکن است تمام رویاهای شما در آینده تحقق یابند!
[ترجمه گوگل]من بهترین آرزوهای خود را برای حرفه ای خودم گسترش می دهم به عنوان یک کارشناس HR، راهنمایی شما به تیم در امریکا کمک خواهد کرد آنها شخص مناسب برای موقعیت را دارند آرزو می کنم قایقرانی صاف و راه پر از شادی، ممکن است تمام رویاهای خود را در آینده به حقیقت می پیوندند!

13. An actor has to build a character and extend his own emotional repertoire.
[ترجمه ترگمان]یک بازیگر باید شخصیت خود را بسازد و مجموعه احساسی خود را گسترش دهد
[ترجمه گوگل]یک بازیگر باید یک شخصیت را بسازد و ریتم احساسی خود را گسترش دهد

14. Please extend my wishes of good luck to your family.
[ترجمه ترگمان]لطفا آرزوی موفقیت من نسبت به خانواده تون رو بکنید
[ترجمه گوگل]لطفا تمایلات من برای موفقیت در خانواده تان را گسترش دهید

15. Her visit will extend from Monday to Thursday.
[ترجمه ترگمان]دیدار او از دوشنبه تا پنجشنبه افزایش خواهد یافت
[ترجمه گوگل]بازدید او از دوشنبه تا پنجشنبه ادامه خواهد یافت

16. We shall do whatever we can to extend our service.
[ترجمه ترگمان]ما هر کاری از دستمان بربیاید انجام می دهیم
[ترجمه گوگل]ما هر کاری که می توانیم برای گسترش خدمات ما انجام دهیم

17. Management have agreed to extend the deadline.
[ترجمه ترگمان]مدیریت با تمدید مهلت موافقت کرده است
[ترجمه گوگل]مدیریت موافقت کرده است که مهلت را تمدید کند

18. I want to extend my personal.
[ترجمه ترگمان] من می خوام شخصی ام رو گسترش بدم
[ترجمه گوگل]من می خواهم شخصیت خود را گسترش دهم

19. Next year we will greatly extend the range of goods that we sell.
[ترجمه ترگمان]سال آینده، ما میزان کالاهایی که می فروشیم را به میزان زیادی گسترش خواهیم داد
[ترجمه گوگل]سال آینده ما به میزان قابل توجهی طیف وسیعی از کالاها را که ما می فروشیم گسترش خواهیم داد

20. We extend our greetings to you and thank you for listening to us.
[ترجمه ترگمان]ما به شما احترام می گذاریم و از شما برای گوش دادن به ما تشکر می کنیم
[ترجمه گوگل]ما تبریک می گوییم و از شما برای گوش دادن به ما تشکر می کنیم

The Iranian Empire extended over a large area.

امپراطوری ایران نواحی بزرگی را در بر می‌گرفت.


The street now extends three kilometers beyond the station.

خیابان اکنون تا سه کیلومتر فراتر از ایستگاه ادامه دارد.


He extended his arm toward me.

او دست خود را به سوی من دراز کرد.


Corruption had extended into every aspect of their lives.

فساد به کلیه‌ی جنبه‌های زندگی آن‌ها رخنه کرده بود.


They are going to extend the airport's runways.

خیال دارند باندهای فرودگاه را طولانی‌تر کنند.


Her visa was extended.

ویزای او تمدید شد.


Exercise can extend one's life.

ورزش می تواند عمر را طولانی کند.


Darius extended the country's frontiers.

داریوش مرزهای کشور را بسط داد.


The Congress extended the law to cover all states.

کنگره آن قانون را به کلیه‌ی ایالات تعمیم داد.


The invitation she had extended was accepted.

دعوتی که کرده بود مورد پذیرش قرار گرفت.


Chalk boulders extending from the cliffs.

سنگ‌های گچی که از میان صخره‌ها سر برافراشته بود.


the tradition of extending asylum to refugees

سنت دادن پناه به آوارگان


The government decided to extend aid to those in need.

دولت بر آن شد که به نیازمندان کمک کند.


Team members were asked to extend themselves.

از بازیکنان تیم خواسته شد که بیشترین سعی خود را بکنند.


پیشنهاد کاربران

بسط و توسعه دادن

عمومیت دادن
تعمیم دادن

تقدیم کردن، ارائه دادن یا کردن

گسترش دادن

تصاحب
مالکیت
protract
prolong

( بانکداری ) به حساب کسی منظور /اعمال کردن

تبدیل شدن

گستره

رسیدن تا

ادامه یافتن، امتداد داشتن، گسترش یافتن

Dendrites
Multiple short fibers that extend from the neuron's cell body and receive information from other neurons or sensory receptor cells.

در این جا به معنای بیرون آمدن است.

تداوم

شامل شدن

پهنا، گستره، وسعت، وسع، طول، میزان، اندازه

حد ، گستره ، قلمرو

برای کاری تلاش زیاد کردن

extend ( verb ) = گسترش دادن، افزایش دادن، بزرگتر کردن، امتداد دادن، بسط دادن، توسعه دادن، تعمیم یافتن یا دادن، کش دادن، تمدید کردن یا شدن، پهن کردن ( گستراندن ) ، مبلغ کل را روی فاکتور نوشتن ( ضرب بهای هر کالا یا محصول در تعدادشان ) ، دراز کردن یا کشیدن، از هم باز کردن، به خود فشار آوردن، به طول انجامیدن، سخت کوشیدن، طولانی تر کردن، وسعت یافتن


examples:
1 - They've extended their range of products.
آنها دامنه محصولاتشان را گسترش داده اند.
2 - We have plans to extend our house.
ما برنامه هایی برای تمدید خانه خود داریم. /ما قصد داریم خانه مان را بزرگتر کنیم.
3 - We're planning to extend our publishing of children's books.
ما برنامه داریم میزان انتشار کتاب های کودک را افزایش دهیم.
4 - I need to extend my visa
من نیاز به تمدید ویزا دارم
5 - They have extended the deadline by one week.
آنها مهلت را یک هفته تمدید کرده اند.

اضافی، الحاقی

قصد

افزایش دادن
توسعه دادن
بسط دادن

در ادامه، در امتداد چیزی قرار گرفتن


کلمات دیگر: