فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: extends, extending, extended
• (1) تعریف: to make longer in size or duration, or to move (a deadline, due date, or the like) further ahead in time.
• مترادف: elongate, lengthen, prolong, protract
• متضاد: abbreviate, abridge, curtail, reduce, shorten, truncate
• مشابه: aggrandize, butt, continue, draw out, enlarge, expand, increase, protrude, renew, spread
- You should extend this paragraph by adding more details.
[ترجمه موسی] شما باید این پاراگراف را با افزودن جزئیات بیشتر بسط دهید.
[ترجمه ترگمان] شما باید این پاراگراف را با افزودن جزئیات بیشتر گسترش دهید
[ترجمه گوگل] شما باید با افزودن جزئیات بیشتر این بند را گسترش دهید
- Some people arrived late, so we had to extend the meeting.
[ترجمه Abolfazl] بعضی از مردم دیر رسیدند، پس ما مجبور شدیم جلسه را طول دهیم
[ترجمه موسی] برخی افراد دیر رسیدند ، بنابراین ما مجبور شدیم جلسه را کش دهیم.
[ترجمه ترگمان] بعضی از مردم دیر رسیدند، بنابراین ما مجبور شدیم جلسه را تمدید کنیم
[ترجمه گوگل] بعضی افراد دیر رسیدند، بنابراین ما مجبور بودیم جلسه را تمدید کنیم
- The hotel was so wonderful that we decided to extend our stay.
[ترجمه موسی] هتل آنقدر فوق العاده بود که تصمیم گرفتیم اقامت خود را تمدید کنیم.
[ترجمه ترگمان] هتل آنقدر عالی بود که تصمیم گرفتیم مدت اقامت خود را تمدید کنیم
[ترجمه گوگل] هتل بسیار شگفت انگیز بود که تصمیم گرفتیم اقامتمان را گسترش دهیم
- The professor extended the deadline for the research papers.
[ترجمه ترگمان] استاد مهلت را برای مقاله های تحقیقاتی تمدید کرد
[ترجمه گوگل] استاد آخرین مهلت مقالات پژوهشی را تمدید کرد
• (2) تعریف: to put out or stretch out (an arm, hand, or other part of the body).
• مترادف: outstretch, reach out, stretch
• متضاد: retract, withdraw
• مشابه: offer, proffer, protrude, spread
- He extended his hand in a gesture of friendship, but the other man refused to take it.
[ترجمه ترگمان] دست خود را به نشانه دوستی دراز کرد، اما مرد دیگر آن را قبول نکرد
[ترجمه گوگل] او دست خود را در یک ژست دوستی گسترش داد، اما مرد دیگری از انجام آن رد شد
- The turtle extended its neck to catch its prey.
[ترجمه ترگمان] لاک پشت گردنش را دراز کرد تا طعمه خود را بگیرد
[ترجمه گوگل] لاک پشت گردن خود را برای گرفتن شکار خود گسترش داد
- The injury made it impossible for me to fully extend my leg.
[ترجمه Hamed] آسیب باعث شد که قادر به دراز کردن کامل پایم نباشم .
[ترجمه ترگمان] جراحت باعث شد که من به طور کامل پایم را دراز کنم
[ترجمه گوگل] این صدمه باعث شد که من به طور کامل پا خود را گسترش دهم
• (3) تعریف: to stretch out over a gap.
• مترادف: project, protrude, span, stretch
• مشابه: overhang
- They will extend the highway over this part of the river.
[ترجمه ترگمان] آن ها بزرگراه را بر روی این قسمت از رودخانه گسترش خواهند داد
[ترجمه گوگل] آنها بزرگراه را در این قسمت رودخانه گسترش خواهند داد
• (4) تعریف: to give or offer openly (good wishes, offers of help or invitation, congratulations, or the like).
• مترادف: offer, proffer, tender
• متضاد: retract
• مشابه: pay, present, propose, volunteer
- I hope you'll extend my condolences to your family.
[ترجمه ترگمان] امیدوارم به خانواده شما تسلیت عرض کنم
[ترجمه گوگل] امیدوارم همدردی خود را با خانواده تان تحریک کنید
- The head of the company extended the offer to her personally.
[ترجمه ترگمان] رئیس شرکت پیشنهاد او را شخصا تمدید کرد
[ترجمه گوگل] رئیس شرکت این پیشنهاد را به او شخصا تمدید کرد
• (5) تعریف: to make fuller or more comprehensive, as by developing or expanding.
• مترادف: broaden, enlarge, expand, widen
• متضاد: abridge, narrow
• مشابه: butt, carry, develop, enhance, increase, magnify, maximize, piece
- The company extended the offer so that more types of people could take advantage of it.
[ترجمه ترگمان] این شرکت این پیشنهاد را تمدید کرد تا انواع بیشتری از مردم بتوانند از آن بهره مند شوند
[ترجمه گوگل] این شرکت پیشنهاد را گسترش داد تا انواع افراد بتوانند از آن استفاده کنند
- He thinks I should extend my insurance coverage to include collision.
[ترجمه ترگمان] او فکر می کند که باید پوشش بیمه خود را گسترش دهم تا شامل برخورد شود
[ترجمه گوگل] او فکر می کند که من باید بیمه خود را پوشش می دهد تا شامل برخورد
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: extendible (extendable) (adj.), extender (n.)
• (1) تعریف: to reach or stretch over an area.
• مترادف: run, stretch
• مشابه: carry, come, continue, go, range, reach, sprawl, spread, sweep
- This farm extends for many miles in that direction.
[ترجمه ترگمان] این مزرعه کیلومترها در این مسیر گسترده شده است
[ترجمه گوگل] این مزرعه برای چندین کیلومتر در آن مسیر گسترش می یابد
• (2) تعریف: to become or be made longer in size or duration.
• مترادف: continue, elongate, enlarge, expand, increase, lengthen, stretch
• متضاد: shorten
• مشابه: proceed, reach, spread
- This table extends so that it can seat twelve people.
[ترجمه ترگمان] این میز به طوری که بتواند دوازده نفر را جا دهد، گسترده شده است
[ترجمه گوگل] این جدول به طوری گسترش می یابد که می تواند به دوازده نفر برسد
- This part of the sofa extends to make a bed.
[ترجمه ترگمان] این قسمت از مبل دراز کشیده تا بستری شود
[ترجمه گوگل] این بخشی از مبل را به تخت می گذارد
• (3) تعریف: to last or continue
• مترادف: continue, last
- This promotional offer will extend through January.
[ترجمه ترگمان] این پیشنهاد تبلیغاتی تا ژانویه ادامه خواهد یافت
[ترجمه گوگل] این پیشنهاد تبلیغاتی از طریق ژانویه گسترش خواهد یافت
- Although no longer in politics, his influence has extended for many years.
[ترجمه ترگمان] اگرچه دیگر در سیاست نیست، نفوذ او سال ها تمدید شده است
[ترجمه گوگل] اگرچه دیگر در سیاست نیست، نفوذ او برای سالهای زیادی گسترش یافته است