از نظر شکل، شکلا، دیسانه، رسما، به طور رسمی، صریحا، مطابق ایین واداب، بارعایت تشریفات، ظاهرا
formally
از نظر شکل، شکلا، دیسانه، رسما، به طور رسمی، صریحا، مطابق ایین واداب، بارعایت تشریفات، ظاهرا
انگلیسی به فارسی
رسما، به طور رسمی
از نظر شکل، شکلا، دیسانه
رسما
انگلیسی به انگلیسی
قید ( adverb )
• (1) تعریف: in a formal way.
• مشابه: formal, stately
• مشابه: formal, stately
• (2) تعریف: in regard to form.
• in a formal manner, in a conventional manner
دیکشنری تخصصی
[ریاضیات] مطابق تعریف، به طور صوری، ظاهرا، شبیه، معمولا، به طور رسمی
جملات نمونه
1. they were formally introduced
رسما به هم معرفی شدند.
2. the ambassadors were received formally
از سفرا رسما استقبال شد.
3. the building will be formally dedicated on sunday
ساختمان روز یکشنبه رسما گشایش خواهد یافت.
4. akbar is a suspect though he has not been accused formally yet
اکبر مورد سوظن است گواینکه هنوز رسما متهم نشده.
5. They haven't formally announced their engagement yet.
[ترجمه ترگمان]آن ها هنوز رسما نامزدی خود را اعلام نکرده اند
[ترجمه گوگل]آنها رسما تعامل خود را اعلام نکرده اند
[ترجمه گوگل]آنها رسما تعامل خود را اعلام نکرده اند
6. The area has now been formally designated as a Site of Special Scientific Interest.
[ترجمه ترگمان]این منطقه در حال حاضر به صورت رسمی به عنوان یک حوزه علمی ویژه علمی شناخته شده است
[ترجمه گوگل]این منطقه اکنون به طور رسمی به عنوان سایت ویژه علمی شناخته شده است
[ترجمه گوگل]این منطقه اکنون به طور رسمی به عنوان سایت ویژه علمی شناخته شده است
7. We announced a decision formally recognizing the new government.
[ترجمه ترگمان]ما اعلام کردیم که این تصمیم به طور رسمی به رسمیت شناختن دولت جدید است
[ترجمه گوگل]ما تصمیم گرفتیم که دولت جدید را به صورت رسمی تشخیص دهد
[ترجمه گوگل]ما تصمیم گرفتیم که دولت جدید را به صورت رسمی تشخیص دهد
8. We have met before, but we haven't been formally introduced.
[ترجمه ترگمان]ما قبلا یکدیگر را ملاقات کردیم، اما رسما معرفی نشده ایم
[ترجمه گوگل]ما پیش از این ملاقات کرده ایم، اما ما رسما معرفی نشده ایم
[ترجمه گوگل]ما پیش از این ملاقات کرده ایم، اما ما رسما معرفی نشده ایم
9. He was formally inducted into the office of governor.
[ترجمه ترگمان]او رسما به دفتر فرماندار وارد شد
[ترجمه گوگل]او به طور رسمی به دفتر فرماندار منتقل شد
[ترجمه گوگل]او به طور رسمی به دفتر فرماندار منتقل شد
10. Diplomatic relations were formally restored.
[ترجمه ترگمان]روابط دیپلماتیک به طور رسمی احیا شدند
[ترجمه گوگل]روابط دیپلماتیک به طور رسمی بازسازی شد
[ترجمه گوگل]روابط دیپلماتیک به طور رسمی بازسازی شد
11. He was disconcerted to find the other guests formally dressed.
[ترجمه ترگمان]از اینکه مهمانان دیگر لباس رسمی بپوشند ناراحت شد
[ترجمه گوگل]او برای اینکه مهمان های دیگر را به طور رسمی لباس پوشید، مخفی شد
[ترجمه گوگل]او برای اینکه مهمان های دیگر را به طور رسمی لباس پوشید، مخفی شد
12. Mr Dawe was the ancient, formally trained head gardener.
[ترجمه ترگمان]آقای Dawe یک باغبان قدیم بود که به طور رسمی آموزش دیده بود
[ترجمه گوگل]آقای داو، باغبان سرشناس باستانی، به طور رسمی آموزش دیده بود
[ترجمه گوگل]آقای داو، باغبان سرشناس باستانی، به طور رسمی آموزش دیده بود
13. The proposals were formally voted upon.
[ترجمه ترگمان]این پیشنهادها رسما به تصویب رسید
[ترجمه گوگل]پیشنهادات به صورت رسمی برگزار شد
[ترجمه گوگل]پیشنهادات به صورت رسمی برگزار شد
14. Seven of the fishermen have been formally charged with piracy.
[ترجمه ترگمان]هفت ماهیگیر به طور رسمی به دزدی دریایی متهم شده اند
[ترجمه گوگل]هفت ماهیگیر به طور رسمی با دزدی دریایی متهم شده اند
[ترجمه گوگل]هفت ماهیگیر به طور رسمی با دزدی دریایی متهم شده اند
15. Today he is formally announcing his candidacy for President.
[ترجمه ترگمان]امروز او رسما نامزدی خود را برای رئیس جمهور اعلام می کند
[ترجمه گوگل]امروز او رسما نامزدی خود را برای رئیس جمهور اعلام می کند
[ترجمه گوگل]امروز او رسما نامزدی خود را برای رئیس جمهور اعلام می کند
They were formally introduced.
رسماً به هم معرفی شدند.
پیشنهاد کاربران
ساختارمند
بطور شکل پذیری
به معنای رسمی
مثلا formally deresed:
میشه لباس رسمی/مجلسی/تشریفاتی
مثلا formally deresed:
میشه لباس رسمی/مجلسی/تشریفاتی
مطابق تعریف
کلمات دیگر: