کلمه جو
صفحه اصلی

limiting


معنی : منحصر کننده
معانی دیگر : محدود کننده، کرانمند ساز، کرانمندگر، مقید، معین

انگلیسی به فارسی

محدود، مقید، معین، منحصر کننده


محدود کردن، منحصر کننده


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: serving to restrict or limit.
مترادف: confining, exclusive, restrictive
مشابه: binding, circumscribing, constraining, narrowing, qualifying, restraining

- She found her life as a housewife limiting.
[ترجمه ترگمان] او زندگی خود را به عنوان یک زن خانه دار پیدا کرد
[ترجمه گوگل] او زندگی خود را به عنوان یک زن خانه دار محدود کرد

(2) تعریف: in grammar, of or designating an adjective or clause that restricts the meaning or application of a noun or noun equivalent.
مترادف: restrictive
مشابه: modifying

- A limiting clause is not set off by commas.
[ترجمه ترگمان] یک عبارت محدود کننده با کاما تنظیم نشده است
[ترجمه گوگل] یک بند محدودیت توسط کاما تنظیم نشده است

• restricting; curtailing; reducing
restricting; confining; reducing; delimiting, demarcating

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] حدی، سامانی

مترادف و متضاد

منحصر کننده (صفت)
limiting

جملات نمونه

1. A limiting factor in health care is the way resources are distributed.
[ترجمه ترگمان]یک عامل محدود کننده در حوزه بهداشت و درمان، نحوه توزیع منابع است
[ترجمه گوگل]فاکتور محدود کننده در مراقبت های بهداشتی، نحوه توزیع منابع است

2. Everyone benefited from limiting their intake of tea to just three or four cups a day.
[ترجمه ترگمان]همه از محدود کردن مصرف چای به تنها سه یا چهار فنجان در روز سود بردند
[ترجمه گوگل]هر کس از محدود کردن مصرف چای خود به سه یا چهار فنجان در روز سود می برد

3. Limiting casualties is important for public relations.
[ترجمه ترگمان]محدودسازی شدید تلفات برای روابط عمومی اهمیت دارد
[ترجمه گوگل]محدود کردن تلفات برای روابط عمومی مهم است

4. The job's OK, but it's sort of limiting.
[ترجمه ترگمان]کار خوب است، اما نوعی محدود کننده است
[ترجمه گوگل]این کار OK است، اما این نوع محدودیت است

5. Lack of cash is a limiting factor.
[ترجمه ترگمان]فقدان نقدینگی یک عامل محدود کننده است
[ترجمه گوگل]فقدان پول نقد یک عامل محدود کننده است

6. Words, as a means of expression, can be limiting.
[ترجمه ترگمان]کلمات، به عنوان وسیله ای برای بیان، می توانند محدود کننده باشند
[ترجمه گوگل]واژه ها، به عنوان یک وسیله بیان، می تواند محدود کننده باشد

7. Not eating meat or fish can be very limiting when you go to a restaurant.
[ترجمه ترگمان]خوردن گوشت و ماهی می تواند زمانی که به رستوران می روید، بسیار محدود کننده باشد
[ترجمه گوگل]خوردن گوشت یا ماهی در هنگام رفتن به یک رستوران بسیار محدود است

8. He moved an amendment limiting capital punishment to certain very serious crimes.
[ترجمه ترگمان]او اصلاحیه را محدود کرد و مجازات اعدام را به جرایم بسیار جدی محدود کرد
[ترجمه گوگل]وی اصلاحیه مجازات اعدام را به برخی از جنایات بسیار جدی محدود کرد

9. Other approaches include limiting vehicle horsepower, placing warning signs to mark hazards and enforcing speed limits.
[ترجمه ترگمان]سایر رویکردها عبارتند از محدود کردن قدرت اسب بخار، قرار دادن علائم هشدار دهنده برای علامت گذاری مرزها و اجرای محدودیت های سرعت
[ترجمه گوگل]رویکردهای دیگر شامل محدود کردن قدرت اسب بخار خودرو، قرار دادن علائم هشدار دهنده برای نشان دادن خطرات و اعمال محدودیت های سرعت است

10. He said the limiting factor has been power.
[ترجمه ترگمان]او گفت که عامل محدود کننده قدرت بوده است
[ترجمه گوگل]او گفت که عامل محدود کننده قدرت بوده است

11. The user interface is very limiting.
[ترجمه ترگمان]رابط کاربر بسیار محدود است
[ترجمه گوگل]رابط کاربر بسیار محدود است

12. This lean, sporty, androgynous image is as limiting and as difficult to achieve as more conventional beauty ideals.
[ترجمه ترگمان]این تصویر لاغر و جلف و جلف، به همان اندازه محدود کننده و به همان اندازه دشوار است که به عنوان ایده آل های زیبایی مرسوم به آن دست یابد
[ترجمه گوگل]این تصویر لاغر، ورزشی، اندروژنیک محدود کردن و به عنوان آرمانهای زیبایی متعارف بیشتر است

13. Some army officers criticized the politicians for limiting their actions.
[ترجمه ترگمان]برخی از افسران ارتش از سیاستمداران بخاطر محدود کردن اقدامات خود انتقاد کردند
[ترجمه گوگل]بعضی از افسران ارتش از سیاستمداران برای محدود کردن اقدامات خود انتقاد کردند

14. This would be done by limiting exculpatory mistakes to those based on reasonable grounds.
[ترجمه ترگمان]این کار با محدود کردن اشتباه ات exculpatory به افراد براساس دلایل منطقی انجام می شود
[ترجمه گوگل]این را می توان با محدود کردن اشتباهات مجرمانه به کسانی که بر مبنای معقول است

15. This normal tissue injury is a limiting factor for radiotherapy dose.
[ترجمه ترگمان]این آسیب بافت طبیعی یک عامل محدود کننده برای درمان radiotherapy است
[ترجمه گوگل]این آسیب بافت طبیعی یک عامل محدود کننده برای دوز رادیوتراپی است

پیشنهاد کاربران

تحدید

محدود کننده


کلمات دیگر: