کلمه جو
صفحه اصلی

minima


جمع واژه ی: minimum

انگلیسی به فارسی

جمع واژه‌ی: minimum


حداقل، حد اقل، کمینه، کهین


دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] حداقل

جملات نمونه

1. You must get a minimum of 40 questions right to pass the examination.
[ترجمه ترگمان]شما باید حداقل ۴۰ سوال داشته باشید تا از امتحان رد شوید
[ترجمه گوگل]شما باید حداقل 40 سوال را برای تصویب معاینه دریافت کنید

2. The weather was at its worst; bitterly cold, with leaden skies that gave minimum visibility.
[ترجمه ترگمان]هوا در بدترین حالت بود؛ سرما به شدت سرد بود، با آسمان سربی که حداقل دیده می شد
[ترجمه گوگل]هوا در بدترین حالت بود؛ تلخ سرد، با آسمان سرب که به حداقل دید

3. The act lays down a minimum standard for air quality.
[ترجمه ترگمان]این عمل حداقل استاندارد برای کیفیت هوا قرار می دهد
[ترجمه گوگل]این قانون حداقل استاندارد برای کیفیت هوا را تعیین می کند

4. Materials are all washable and none or minimum iron.
[ترجمه ترگمان]مواد تماما قابل شستشو و قابل شستشو و یا حداقل آهن هستند
[ترجمه گوگل]مواد همه قابل شستشو و بدون هیچ حداقل آهن

5. Raising the minimum wage would ratchet up real incomes in general.
[ترجمه ترگمان]افزایش حداقل دستمزدها، درآمد واقعی را به طور کلی افزایش می دهد
[ترجمه گوگل]افزایش حداقل دستمزد به طور کلی درآمد واقعی را افزایش می دهد

6. The government supported the unions in their demand for a minimum wage.
[ترجمه ترگمان]دولت از این اتحادیه ها در تقاضا برای حداقل حقوق حمایت کرد
[ترجمه گوگل]دولت از اتحادیه ها در تقاضا برای حداقل دستمزد حمایت کرد

7. He was only five feet nine, the minimum height for a policeman.
[ترجمه ترگمان]او فقط پنج پا و نه قد داشت و حداقل قد یک پلیس بود
[ترجمه گوگل]او تنها پنج فوت نه بود، حداقل ارتفاع یک پلیس

8. Two fire crews managed to keep damage to a minimum.
[ترجمه ترگمان]دو گروه آتش نشانی موفق به حفظ حداقل خسارت شدند
[ترجمه گوگل]دو خدمه آتش سوزی توانست حداقل به آسیب رسانده شود

9. The minimum number of students we need to run the course is fifteen.
[ترجمه ترگمان]حداقل تعداد دانش آموزانی که باید در این دوره شرکت کنیم، ۱۵ سال است
[ترجمه گوگل]حداقل تعداد دانش آموزانی که برای اجرای این دوره نیاز داریم پانزده است

10. The class needs a minimum of 6 pupils to continue.
[ترجمه ترگمان]این کلاس به حداقل ۶ شاگرد نیاز دارد تا ادامه یابد
[ترجمه گوگل]این کلاس نیاز به حداقل 6 دانش آموز برای ادامه دارد

11. Wage increases are being kept to a minimum because of the recession.
[ترجمه ترگمان]افزایش دست مزد به دلیل رکود نگه داری می شود
[ترجمه گوگل]به دلیل رکود اقتصادی، افزایش دستمزد به حداقل می رسد

12. You must get a minimum of 60 questions right to pass the examination.
[ترجمه ترگمان]شما باید حداقل ۶۰ سوال را برای عبور از امتحان به دست آورید
[ترجمه گوگل]شما باید حداقل 60 سوال را برای تصویب معاینه دریافت کنید

13. The minimum start-up capital for a Pizza franchise is estimated at $250,000 to $3000.
[ترجمه ترگمان]حداقل سرمایه شروع برای یک امتیاز پیتزا با ۲۵۰۰۰۰ دلار به ۳۰۰۰ دلار تخمین زده می شود
[ترجمه گوگل]حداقل سرمایه راه اندازی برای حق رای دادن پیتزا در حدود 250،000 تا 3000 دلار تخمین زده می شود

14. The president has proposed a hike in the minimum wage.
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور پیشنهاد افزایش حداقل حقوق را داده است
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور پیشنهاد افزایش حداقل دستمزد را داده است

15. What are your minimum requirements for the job?
[ترجمه ترگمان]حداقل الزامات شما برای این کار کدامند؟
[ترجمه گوگل]حداقل شرایط لازم برای کار شما چیست؟

پیشنهاد کاربران

کمینه ها


کلمات دیگر: