کلمه جو
صفحه اصلی

inflectional


(دستور زبان) صرفی، تصریفی، وابسته به زبان های تصریفی

انگلیسی به فارسی

(دستور زبان) صرفی، تصریفی


وابسته به زبان‌های تصریفی


فانتزی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: inflectionally (adv.)
• : تعریف: of, relating to, having, or marked by inflection.

• of or pertaining to inflection (grammar)

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] عطفی

جملات نمونه

1. inflectional suffix
پسوند صرفی

2. greek and latin are inflectional languages
یونانی و لاتین زبان های صرفی هستند.

3. Morphology consists of inflectional morphology and lexical morphology.
[ترجمه ترگمان]مورفولوژی شامل مورفولوژی صرفی و مورفولوژی واژگانی است
[ترجمه گوگل]مورفولوژی شامل مورفولوژی فراطبیعی و مورفولوژی واژگانی است

4. The representation and processing of verbal inflectional morphology has become the center of the debate on the nature of language processing.
[ترجمه ترگمان]نمایش و پردازش مورفولوژی صرفی صرفی به مرکز بحث در مورد ماهیت پردازش زبان تبدیل شده است
[ترجمه گوگل]بازنمایی و پردازش مورفولوژیک لفظی کلامی تبدیل به مرکز تفکر درباره ماهیت پردازش زبان شده است

5. Additional, inflectional, bow, cough, gravid, ascites, head is small lie on one's back wait to the pose all can be caused or accentuate heartburn.
[ترجمه ترگمان]اضافی، صرفی، کمان، سرفه، gravid، ascites، سر کوچک در پشت سر هم قرار دارند تا حالت تهوع سوزی را برجسته کرده یا آن را برجسته کنند
[ترجمه گوگل]اضطراب، افسردگی، تعظیم، سرفه، سوزش، آسیت، سرگیجه اندام کوچک در انتظار برگشت به حالت است که باعث ایجاد یا سوزش سوزن می شود

6. Toe of 1amalgamative the others is inflectional and unbalanced patient, 6 routine are simple!
[ترجمه ترگمان]با پنجه پا کردن ۱ amalgamative بقیه صرفی و بیمار نامتوازن، ۶ روتین ساده هستند!
[ترجمه گوگل]انگشت شماری از 1amalgamative دیگران بیمار مبتلا به ناباروری و ناسازگار هستند، 6 روال ساده هستند!

7. Inflectional morphology is used to indicate number and case and tense and person etc.
[ترجمه ترگمان]مورفولوژی Inflectional برای نشان دادن تعداد و حالت و تنش عصبی و غیره مورد استفاده قرار می گیرد
[ترجمه گوگل]مورفولوژی مشتق شده برای نشان دادن تعداد و مورد و زمان و فرد و غیره استفاده می شود

8. The difference is that concord particles precede the verb, whereas-5 is an inflectional suffix on the verb.
[ترجمه ترگمان]تفاوت این است که ذرات concord بر فعل است، در حالی که - ۵ یک پسوند inflectional روی the است
[ترجمه گوگل]تفاوت این است که ذرات concord قبل از فعل هستند، در حالی که -5 یک پسوند inflectional در فعل است

9. A further advantage of using the root-indices to build the tree is that inflectional compounds need only be specified once.
[ترجمه ترگمان]یک مزیت دیگر استفاده از شاخص های ریشه ای برای ساخت درخت این است که ترکیبات صرفی تنها باید یک بار مشخص شوند
[ترجمه گوگل]یک مزیت دیگر استفاده از شاخص های ریشه برای ساخت درخت این است که ترکیبات لکه دار باید فقط یک بار مشخص شوند

10. To appearing " old ox chokes with resentment greatly " person, avoid by all means covers shut up bazoo, inflectional limb, lest choke.
[ترجمه ترگمان]برای اینکه ظاهر شود \"گاو پیر\" به شدت از خشم خفه می شود، از همه سو استفاده می کند، bazoo، عضو صرفی را پوشش می دهد، تا این که خفه شود
[ترجمه گوگل]برای ظهور 'آهوهای قدیمی' با اغراق به شدت 'فرد، از همه چیز جلوگیری می کند، بسته شدن باسو، اندام فرومون، جلوگیری می کند

11. Stem: any morpheme or combination of morphemes to which inflectional affix can be added.
[ترجمه ترگمان]ساقه: یک تکواژ یا ترکیبی از تکواژ که وند ها را می توان اضافه کرد
[ترجمه گوگل]ساقه: هر مورفوم یا ترکیبی از مورفها که می توان آن را به لبه افقی اضافه کرد

12. Bow the pose that pick up content is double leg unbend stands incorrectly, bow below the circumstance of castiron music or little inflectional coxa, knee joint pick up a thing.
[ترجمه ترگمان]تعظیم کردن به ژست سر دو پای unbend است که به طور نادرست نشان داده شده است، در پایین وضعیت موسیقی castiron یا coxa کوچک صرفی جای می گیرند
[ترجمه گوگل]بافتن صورت که محتویات را انتخاب می کند، پاره شدن پاها دو طرفه اشتباه است، در زیر شرایط موسیقی موسیقی کاستریون یا کواکسی کوچک، مفصل زانو چیزی را انتخاب کنید

13. Morpheuslie should adopt on the right side of lie, body nature is inflectional, this kind of pose is helpful for haemal circumfluence, reduce heart burden.
[ترجمه ترگمان]Morpheuslie باید سمت راست دروغ را اتخاذ کنند، طبیعت بدن صرفی است، این نوع ژست برای haemal circumfluence مفید است، بار قلب را کاهش می دهد
[ترجمه گوگل]Morpheuslie باید در سمت راست دروغ، طبیعت بدن inflectional اتخاذ، این نوع از جنبه مفید برای circumstance خون، کاهش بار قلب است

14. It studies the internal structure of words and the rules that govern their formation. The morphology is generally divided into two fields: inflectional morphology and derivational morphology.
[ترجمه ترگمان]این شاخه، ساختار داخلی کلمات و قوانینی را که شکل گیری آن ها را اداره می کند، مورد مطالعه قرار می دهد مورفولوژی به طور کلی به دو بخش تقسیم می شود: مورفولوژی صرفی و مورفولوژی اشتقاقی
[ترجمه گوگل]این ساختار داخلی کلمات و قواعدی است که شکل گیری آنها را بررسی می کند مورفولوژی به طور کلی به دو زمینه تقسیم می شود: مورفولوژی فراطبیعی و مورفولوژی مشتق شده

inflectional suffix

پسوند صرفی


Greek and Latin are inflectional languages.

یونانی و لاتین زبان‌های صرفی هستند.


پیشنهاد کاربران

Inflec:صرف کردن
Inflection:صرف
Inflectional:تصریفی

چهرگَشتار


inflectional ( زبان‏شناسی )
واژه مصوب: تصریفی
تعریف: مربوط به فرایند تصریف


کلمات دیگر: