1. weekday hours: 8 a. m. to 5 p. m. ; weekend hours: 2 to 5 p. m.
ساعات کار در روزهای هفته: 8 صبح تا 5 بعدازظهر،ساعات کار در شنبه و یکشنبه: 2 تا 5 بعدازظهر
2. Millions of viewers tune in every weekday for 'News at Night'.
[ترجمه ترگمان]میلیون ها نفر از بینندگان در هر هفته هفته برای اخبار به اخبار گوش می دهند
[ترجمه گوگل]میلیون ها تماشاگر در هر روز هفته برای 'اخبار در شب' تنظیم می کنند
3. The show will be broadcast every weekday morning between 9 and
[ترجمه ترگمان]این برنامه هر روز صبح بین ساعت ۹ و ۹ پخش خواهد شد
[ترجمه گوگل]این نمایش هر روز صبح روزانه بین 9 تا 15 دقیقه پخش خواهد شد
4. I'm willing to help on any weekday, but I'm afraid my weekends are sacrosanct.
[ترجمه ترگمان]من حاضرم در هر روز هفته به هر کاری کمک کنم، اما متاسفانه تعطیلات من مقدس است
[ترجمه گوگل]من مایلم در هر روز هفته کمک کنم، اما من می ترسم آخر هفته های من مقدس بمانند
5. At $ 9 a weekday all-you-can-eat lunch buffet proved a resounding success.
[ترجمه tmsal/dw] در ساعت9 صبح روز جمعه بوفه پایان یافت و یک موفقیت چشمگیر را نشان داد
[ترجمه ترگمان]در ساعت ۹ صبح روز جمعه، بوفه تمام شد و یک موفقیت چشمگیر را ثابت کرد
[ترجمه گوگل]در 9 روز یک روزه، ناهارخوری که همه می توانید بخورید، موفق شد
6. Headley Playgroup meets at Headley Village Hall every weekday morning from 30 to 30.
[ترجمه ترگمان]Headley Playgroup هر روز صبح از ۳۰ تا ۳۰ صبح در تالار دهکده Headley با یکدیگر ملاقات می کنند
[ترجمه گوگل]Headley Playgroup در هر روز صبح روزانه از 30 تا 30 در سالن هیللی روستا ملاقات می کند
7. Others make a point of coming on a weekday when the scene is less frenzied.
[ترجمه ترگمان]دیگران زمانی که صحنه کم تر از حد پیش می رود، در یک روز هفته می آیند
[ترجمه گوگل]دیگران یک نقطه در یک روز در روز می گذرند، زمانی که صحنه ها کمتر فریب خورده اند
8. It was late, about midnight, on a weekday night.
[ترجمه ترگمان]دیروقت بود، حدود نیمه شب، در یک شب هفته
[ترجمه گوگل]دیر در مورد نیمه شب، در یک شب روز هفته بود
9. Even when they do meet, on flat overcast weekday afternoons at her house, it's often hopeless.
[ترجمه ترگمان]حتی وقتی که بعد از ظهرهای پر ابری در خانه او ملاقات می کنند، اغلب ناامید کننده است
[ترجمه گوگل]حتی زمانی که آنها ملاقات می کنند، بعد از ظهر روز بعد از ظهر در خانه اش، روز به روز، ناامید می شود
10. There are professionals feasting on rare weekday picnics of wine and poultry and biscuits.
[ترجمه ترگمان]متخصصانی وجود دارند که در جشن روز هفته نادر از شراب و ماکیان و بیسکوییت جشن گرفته می شوند
[ترجمه گوگل]کارشناسان جشن می گیرند در ناهارخوری روزانه نوشیدنی شراب و مرغ و بیسکویت ها
11. The London weekday franchise attracted five applicants.
[ترجمه ترگمان]این امتیاز روز هفته لندن پنج متقاضی را به خود جلب کرد
[ترجمه گوگل]حق رای دادن روزنامه لندن روز پنج شنبه را جذب کرد
12. A weekday canteen, managed by Mrs Forsythe of Seagoe, provided meals for servicemen and women at nominal cost.
[ترجمه ترگمان]یک رستوران weekday، که توسط خانم Forsythe از Seagoe اداره می شد، غذا برای سربازان و زنان با هزینه اسمی فراهم می کرد
[ترجمه گوگل]یک ناهارخوری که توسط خانم Forsythe از Seagoe اداره می شود، غذا برای نظامیان و زنان را با هزینه اسمی تامین می کند
13. On Sunday he played squash and on weekday mornings he jogged for twenty minutes before work.
[ترجمه ترگمان]روز یکشنبه او اسکواش بازی می کرد و صبح روز هفته قبل از کار بیست دقیقه راه می رفت
[ترجمه گوگل]در یکشنبه او بازی کرد و در صبح روز هفتگی او بلافاصله بیست دقیقه قبل از کار
14. Weekends and weekday evenings were the most difficult to manage; times when the young people were unoccupied.
[ترجمه ترگمان]مدیریت تعطیلات آخر هفته و هفته آخر هفته دشوارتر بود؛ مواقعی بود که جوان ها خالی بودند
[ترجمه گوگل]هفته های آخر هفته و هفته های هفته سخت ترین کار بود زمانی که جوانان بیگناه بودند
15. On any given weekday night, around thirty-eight million people are watching the network news, with millions more watching local news.
[ترجمه ترگمان]در هر شب هفته، حدود سی و هشت میلیون نفر اخبار شبکه را تماشا می کنند و میلیون ها نفر دیگر اخبار محلی را تماشا می کنند
[ترجمه گوگل]در هر شبانه روزی مشخص، حدود هشتاد و یک میلیون نفر در حال تماشای اخبار شبکه هستند و میلیون ها نفر دیگر اخبار محلی را تماشا می کنند