کلمه جو
صفحه اصلی

ward off


معنی : دفاع کردن، دفع کردن، از خود دور کردن
معانی دیگر : دفع کردن، دفاع کردن، از خود دور کردن

انگلیسی به فارسی

دفع کردن، دفاع کردن، از خود دور کردن


انگلیسی به انگلیسی

• prevent, drive away

مترادف و متضاد

دفاع کردن (فعل)
answer, advocate, bield, ward off, buckler

دفع کردن (فعل)
countercheck, raise, dispel, ward off, avert, foil, quench, fend, exorcise, stave off, repel, repulse, eject, perspire, excrete, extrude, exorcize, stand off, detrude, forfend

از خود دور کردن (فعل)
ward off

defend, guard


Synonyms: avert, avoid, beat off, block, check, deflect, deter, divert, fend, foil, forestall, frustrate, halt, hold off, interrupt, keep at arm’s length, keep at bay, keep off, obviate, parry, preclude, prevent, rebuff, rebut, repel, repulse, rule out, stave off, stop, stymie, thwart, turn, turn aside, turn away


Antonyms: lay bare, make vulnerable, open


جملات نمونه

1. In the winter I take vitamin C to ward off colds.
[ترجمه ترگمان]در زمستان من ویتامین C می گیرم تا سرماخوردگی را دفع کنم
[ترجمه گوگل]در زمستان من ویتامین C را برای از بین بردن سرماخوردگی مصرف می کنم

2. What can be done to ward off environmental disaster?
[ترجمه ترگمان]چه کاری می تواند برای دفع فاجعه زیست محیطی انجام شود؟
[ترجمه گوگل]برای جلوگیری از فاجعه زیست محیطی چه می توان انجام داد؟

3. Don't forget insect repellent to ward off the mosquitoes.
[ترجمه ترگمان]حشرات موذی را فراموش نکن تا پشه ها را از اینجا دور کنند
[ترجمه گوگل]برای جلوگیری از پشه ها، مواد دافع حشرات را فراموش نکنید

4. They erected a fence to ward off dogs.
[ترجمه ترگمان]آن ها یک حصار برای دفع سگ ها برپا کردند
[ترجمه گوگل]آنها برای محافظت از سگ ها حصار احداث کردند

5. He keeps dogs to ward off unwanted visitors.
[ترجمه ترگمان]او سگ ها را برای دفع بازدیدکنندگان ناخواسته نگه می دارد
[ترجمه گوگل]او سگ ها را برای جلوگیری از بازدید کنندگان ناخواسته نگه می دارد

6. She was given a magic charm to ward off evil spirits.
[ترجمه ترگمان]او طلسم جادویی را به او داده بود تا ارواح خبیث را از خود دور کند
[ترجمه گوگل]او یک جذابیت جادویی برای کنار گذاشتن ارواح شیطانی داده شد

7. Many people swear by vitamin C's ability to ward off colds.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم از توانایی ویتامین C برای دفع سرماخوردگی یاد می کنند
[ترجمه گوگل]بسیاری از افراد توانایی ویتامین C را برای جلوگیری از سرماخوردگی قسم می خورند

8. In an attempt to ward off criticism, the government has made education a priority.
[ترجمه ترگمان]دولت در تلاش برای دفع انتقادهای خود، تحصیل را در اولویت قرار داده است
[ترجمه گوگل]دولت به منظور جلوگیری از انتقاد، آموزش و پرورش را اولویت بندی کرده است

9. Garlands of turmeric and garlic are worn to ward off evil spirits.
[ترجمه ترگمان]ترکیبی از زردچوبه و سیر تا حالا از شر ارواح خبیث خسته شده اند
[ترجمه گوگل]حلقه های زردچوبه و سیر برای پوشاندن ارواح بد استفاده می شود

10. It's thought the ritual burial was to ward off evil spirits.
[ترجمه ترگمان]فکر می کردم مراسم تدفین برای دفع ارواح خبیث است
[ترجمه گوگل]تصور می شد که دفن آیین ها برای کنار گذاشتن ارواح شیطانی بود

11. But there are safe ways to ward off fleas.
[ترجمه ترگمان]اما راه های امنی برای جلوگیری از کک وجود دارد
[ترجمه گوگل]اما راه های امن برای جلوگیری از کک وجود دارد

12. She held up her axe to ward off a murderously diving spar, and split it in twain.
[ترجمه ترگمان]او تبر خود را بالا گرفت تا از یکی از آن ها جدا شود و از آن جدا شود
[ترجمه گوگل]او تبرش را برای جلوگیری از قایقرانی قایقرانی غرق کرد، و آن را در دوقلو تقسیم کرد

13. It helps these organizations ward off external forces and the prospect of change.
[ترجمه ترگمان]این امر به این سازمان ها کمک می کند تا نیروهای خارجی و چشم انداز تغییرات را دفع کنند
[ترجمه گوگل]این کمک می کند تا این سازمان ها نیروهای خارجی و چشم انداز تغییر را کنار بگذارند

14. To ward off a rate cut was one reason to soldier.
[ترجمه ترگمان]برای دفاع از یک بریدگی، یک دلیل برای سرباز بود
[ترجمه گوگل]برای جلوگیری از کاهش نرخ، یک دلیل برای سرباز بود

15. To ward off the UV rays, wear a hat and bring sunscreen.
[ترجمه ترگمان]برای دفع اشعه های ماورای بنفش، یک کلاه بردارید و ضد آفتاب را بیاورید
[ترجمه گوگل]برای کنار گذاشتن اشعه های UV، کلاه را پوشانده و کرم های ضد آفتاب را به آن اضافه کنید

پیشنهاد کاربران

کاری انجام دادن برای جلوگیری از رویداد بد

دفع کردن، از خود دور کردن، جلوگیری کردن از یک رویداد

راندن - دور کردن

دفع کردن، پیش گیری کردن
Prevent from
Stave off
Fend off
Keep away
Avoid
Turn away
Repel
Avert

A daily intake of 20 mg of vitamin C is known to be sufficient in most cases to ward off scurvy
. . . برای دور نگه داشتن/دفع کردن ( مرض ) /مبتلا نشدن به/جلوگیری از ابتلا به اسکوربیت مصرف روزانه ۲۰ میلی گرم ویتامین C کفایت میکنه


کلمات دیگر: