کلمه جو
صفحه اصلی

wanly


معنی : کم خون، کم رنگ، رنگ پریده
معانی دیگر : wandly رنگ پریده، زرد، رنگ پریده شدن یا کردن

انگلیسی به فارسی

( wandly ) رنگ پریده، کم خون، زرد، کم رنگ، رنگ پریده شدن یا کردن


شگفت انگیز، رنگ پریده، کم خون، کم رنگ


انگلیسی به انگلیسی

• with a pale face; in a weak and tired manner

مترادف و متضاد

کم خون (صفت)
anemic, wan, wanly

کم رنگ (صفت)
colorless, wan, wanly, inconspicuous, pale, pallid, lunar, washy

رنگ پریده (قید)
wanly

جملات نمونه

1. Rattling Hawk smiles briefly and wanly, and says something to Gary.
[ترجمه ترگمان]شاهین سیاه لبخند مختصری می زند و بارنگی پریده لبخند می زند و چیزی به گری می گوید
[ترجمه گوگل]مارک هاوک لبخند می زند به طور خلاصه و با صدای بلند، و می گوید چیزی به گری

2. She smiled wanly at Corbett and, like a sleepwalker, rose and left him.
[ترجمه ترگمان]او لبخند بی رمقی به Corbett)زد و مانند کسی که در خواب راه می رود، از جا برخاست و او را ترک کرد
[ترجمه گوگل]او لبخند زد و گفت: 'کوربت'، مثل یک خواب آلود، بلند شد و او را ترک کرد

3. Maybe they would wanly hand a baseball to Squirrel.
[ترجمه ترگمان]شاید دست دراز کنند تا به بیسبال دست بزنند
[ترجمه گوگل]شاید آنها بیس بال را به سنجاب هدایت کنند

4. Then I smiled wanly and told him to put it back.
[ترجمه ترگمان]بعد لبخند بی رمقی زدم و به او گفتم که آن را پس بگیرد
[ترجمه گوگل]سپس من بلافاصله لبخند زدم و به او گفتم که آن را برگرداند

5. Marcia smiled wanly and shook her head.
[ترجمه ترگمان]لبخند بی رمقی زد و سرش را تکان داد
[ترجمه گوگل]مارسیا لبخند زد و سرش را تکان داد

6. She was smiling wanly.
[ترجمه ترگمان]بارنگی پریده لبخند می زد
[ترجمه گوگل]او لبخند زد

7. Susan and Claire, the wives of Stephen and Alan, looked on wanly, speechless with exhaustion.
[ترجمه ترگمان]سوزان و کلیر، همسران استفن و الن، رنگ پریده و بدون خستگی به نظر می رسیدند
[ترجمه گوگل]سوزان و کلر، همسران استفان و آلن، با زحمت و بی حوصله با خستگی نگاه کردند

8. Crossing his lawn, I saw that his front door was still open and he was leaning against a table in the hall, heavy with dejection or sleep. "Nothing happened, " he said wanly .
[ترجمه ترگمان]پس از عبور از چمن ها، دیدم که در جلویی هنوز باز است و او به می زی در تالار تکیه داده بود، سنگین از خستگی یا خواب، هیچ اتفاقی نیفتاد
[ترجمه گوگل]عبور از چمنش، من دیدم که درب جلو او هنوز باز بود و او در برابر یک میز در سالن، متلاشی شده و یا از خواب بیدار شد او گفت: 'هیچ اتفاقی نیفتاده '

9. "According to Popkin, barley prices in Krakow have not been this stable since 197 " he said to Daphne, and smiled wanly as he climbed into bed.
[ترجمه ترگمان]او به داف نه گفت: \" به گفته Popkin، قیمت جو در Krakow از ۱۹۷ سال گذشته ثابت نبوده است و لبخند بی رمقی بر لب داشت
[ترجمه گوگل]'به گفته پوپینک، قیمت جو در کراکوف از 197 سال پایدار نبوده است ' او به دافنه گفت، و او به تخت خواب به آرامی لبخند زد


کلمات دیگر: