کلمه جو
صفحه اصلی

wantonly


معنی : از روی عیاشی و بیفکری
معانی دیگر : از روی عیاشی و بیفکری

انگلیسی به فارسی

از روی عیاشی و بیفکری


بیهوده، از روی عیاشی و بیفکری


انگلیسی به انگلیسی

• in a wanton manner; licentiously; arbitrarily; impetuously; maliciously

مترادف و متضاد

از روی عیاشی و بی فکری (قید)
wantonly

جملات نمونه

1. All ludicrous examples of local councils wantonly spending excess cash are gratefully received.
[ترجمه ترگمان]همه نمونه های مضحک شورای محلی که به عمد پول نقد مازاد را خرج می کنند از روی حق شناسی دریافت می شوند
[ترجمه گوگل]از همه ی نمونه های شگفت انگیز شوراهای محلی به راحتی پول اضافی را صرف پول می کنیم

2. In one shot the 27-year-old beauty sits wantonly on a jagged rock, her legs splayed.
[ترجمه ترگمان]در یک عکس، زیبایی ۲۷ ساله بر روی صخره ای ناهموار و ناهموار می نشیند، پاهایش روی زمین افتاده اند
[ترجمه گوگل]در یک شات زیبایی 27 ساله به طور ناگهانی روی یک سنگ ناهموار نشسته و پاهای او را می شکند

3. This platform may let us display wantonly.
[ترجمه ترگمان]این سکو اجازه می دهد بی جهت شما را به نمایش بگذارد
[ترجمه گوگل]این پلتفرم ممکن است به ما اجازه نمایش دهد

4. They openly and wantonly carried out repeated armed intrusions into our country.
[ترجمه ترگمان]آن ها آشکارا و از روی عمد حملات مسلحانه مکرری را به کشور ما انجام دادند
[ترجمه گوگل]آنها به طور آشکار و ناخوشایند، ورودی های تکراری مسلحانه را به کشور ما انجام دادند

5. Some countries wantonly interfere in the internal affairs of other countries.
[ترجمه ترگمان]برخی کشورها به عمد در امور داخلی کشورهای دیگر دخالت می کنند
[ترجمه گوگل]برخی از کشورها به طور ناخواسته در امور داخلی کشورهای دیگر دخالت می کنند

6. Nobody seemed interested in the wantonly imperilled life.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که هیچ کس علاقه ای به جان imperilled ندارد
[ترجمه گوگل]هیچکدام به نظر نمی رسید که زندگی بی رحمانه و خطرناک باشد

7. The animals were killed wantonly for sport.
[ترجمه ترگمان]حیوانات به عمد برای ورزش کشته شدند
[ترجمه گوگل]حیوانات به طور خالصانه برای ورزش کشته شدند

8. They wantonly interfere in the internal affairs of other countries.
[ترجمه ترگمان]آن ها به عمد در امور داخلی کشورهای دیگر دخالت می کنند
[ترجمه گوگل]آنها به طور مستقل در امور داخلی کشورهای دیگر دخالت می کنند

9. The invaders wantonly set fire to Yuan Ming Yuan.
[ترجمه ترگمان]مهاجمان به عمد به یوان چین آتش زده اند
[ترجمه گوگل]مهاجمان به طرز فجیع آتش یوان مینگ یوان را آتش زدند

10. If he sleeps, he must not be wantonly disturbed.
[ترجمه ترگمان]اگر هم بخوابد نباید کسی مزاحمش بشود
[ترجمه گوگل]اگر او بخوابد، او نباید ناخوشایند شود

11. They are due to be wantonly to capture the general.
[ترجمه ترگمان]آن ها به این دلیل هستند که به طور بی هوده برای تسخیر این ژنرال استفاده می کنند
[ترجمه گوگل]آنها به طور ناخودآگاه به طور کلی دستگیر می شوند

12. But the ignorant craftswoman wantonly dared the goddess herself to come down and compete with her.
[ترجمه ترگمان]اما the جاهل و بی جهت جرات کرده بود که به او رحم کند و با او رقابت کند
[ترجمه گوگل]اما مرد عالم نادان خشمگینانه جرأت کرد که خودش الهه خودش را بکشد و با او رقابت کند

13. No one else grubs up the moss so wantonly as Tommy Brock.
[ترجمه ترگمان]هیچ کس دیگر از کرم خاکی که پوشیده از خزه بود مثل تامی براک را از کار انداخته بود
[ترجمه گوگل]هیچ کس دیگر تکه ها را به عنوان تامی بروک خشمگین نمی کند

14. The treaty wantonly violated and trampled on the sovereignty of China.
[ترجمه ترگمان]این پیمان به نحو مغرضانه حاکمیت چین را پایمال و پایمال کرد
[ترجمه گوگل]معاهده منفعلانه و مستقل بر حاکمیت چین متلاشی شده است

پیشنهاد کاربران

گستاخانه، افراط گونه، بی خود و بی جهت

بی پروا، خودسرانه


کلمات دیگر: