کلمه جو
صفحه اصلی

wheeled


معنی : چرخ دار
معانی دیگر : (در ترکیب) - چرخه، رجوع شود به: wheel horse، چر دار، درترکیب چرخه

انگلیسی به فارسی

چرخدار


رجوع شود به: wheel horse


(در ترکیب) - چرخه


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: having or using wheels.

- a three-wheeled bicycle
[ترجمه ترگمان] یک دوچرخه سه چرخ
[ترجمه گوگل] یک دوچرخه سه چرخ

• equipped with wheels; having wheels; moving with the aid of wheels

مترادف و متضاد

چرخ دار (صفت)
wheeled

جملات نمونه

1. a wheeled bed
تختخواب چرخ دار

2. i wheeled my horse about and galloped back to town
سر اسبم را برگرداندم و چهار نعل به شهر مراجعت کردم.

3. she wheeled around and faced me
او چرخی زد و رو به رویم قرار گرفت.

4. an orderly wheeled me into the operating room
مستخدم بیمارستان مرا (که روی تختخواب چرخ دار قرار داشتم) به اتاق عمل برد.

5. the sun wheeled over the sky
خورشید در آسمان قوس زد.

6. the bridegroom was quickly wheeled to the airport
داماد را به سرعت به فرودگاه بردند.

7. he got on his bicycle and wheeled down the street
سوار دوچرخه اش شد و در خیابان سرازیر شد.

8. At 9 o'clock the patient was wheeled in.
[ترجمه ترگمان]ساعت ۹ بعد از ظهر بیمار وارد شد
[ترجمه گوگل]ساعت 9 صبح بیمار در رانندگی چرخید

9. Wheeled conveyances of any kind are not allowed in the park.
[ترجمه ترگمان]Wheeled از هر نوع، در پارک مجاز نیست
[ترجمه گوگل]وسایل نقلیه چرخ دار هر نوع در پارک مجاز نیستند

10. She wheeled her bicycle across the road.
[ترجمه ترگمان]دوچرخه اش را روی جاده حرکت داد
[ترجمه گوگل]او دوچرخه سواری را در جاده چرخان کرد

11. He wheeled about and faced his opponent squarely.
[ترجمه ترگمان]او چرخی زد و روبروی حریف قرار گرفت
[ترجمه گوگل]او چرخید و با حریف خود برخورد کرد

12. He wheeled and faced his opponent squarely.
[ترجمه ترگمان]او چرخی زد و روبروی حریف قرار گرفت
[ترجمه گوگل]او چرخید و به حریف خود رسید

13. He wheeled my bicycle away from the front of my gate.
[ترجمه ترگمان]دوچرخه اش را از جلوی در من دور کرد
[ترجمه گوگل]او دوچرخه من را از جلو دروازه من چرخاند

14. She wheeled round to face him and saw him take out a gun.
[ترجمه ترگمان]به طرف او چرخید و او را دید که یک تفنگ بیرون آورد
[ترجمه گوگل]او چرخید و به او نگاه کرد و دید که او اسلحه می گیرد

15. Then the prosecution wheeled in a surprise witness.
[ترجمه ترگمان]دادستان با کمال تعجب چرخید و گفت:
[ترجمه گوگل]سپس دادستان در یک شاهد عجیب و غریب چرخید

four-wheeled

چهارچرخه



کلمات دیگر: