کلمه جو
صفحه اصلی

whacking


معنی : خیلی بزرگ، بسیار عظیم
معانی دیگر : بسیار، خیلی، واقعا، (انگلیس - عامیانه)، بسیار بزرگ، گنده، عظیم، پر سر و صدا

انگلیسی به فارسی

خیلی بزرگ، بسیار عظیم، پر سر و صدا


ضرب و شتم، خیلی بزرگ، بسیار عظیم


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: (informal) extremely large; huge; tremendous.
قید ( adverb )
• : تعریف: (informal) hugely; largely; tremendously.

- a whacking good book
[ترجمه ترگمان] یه کتاب خیلی خوب
[ترجمه گوگل] یک کتاب خوب وحشتناک

• flogging, whipping, lashing, beating
large and impressive, enormous (british slang)
a whacking is a severe beating, especially one given to a child by a parent as a punishment; an old-fashioned word.
if you use whacking to describe something, you mean that it is very large; an old-fashioned word.
see also whack.

مترادف و متضاد

خیلی بزرگ (صفت)
very big, whacking

بسیار عظیم (صفت)
whacking

جملات نمونه

1. a whacking great dinner
یک شام واقعا محشر

2. He kept whacking the dog with a stick.
[ترجمه ترگمان]با چماق به سگ ضربه زد
[ترجمه گوگل]او سگ را با یک چوب نگه داشت

3. The supermarkets may be making whacking profits.
[ترجمه ترگمان]سوپر مارکت ها ممکن است در حال ایجاد profits باشند
[ترجمه گوگل]سوپرمارکت ها می توانند سود خود را به فروش برسانند

4. The shepherd is whacking up the cattle.
[ترجمه ترگمان]چوپان در حال زدن گله است
[ترجمه گوگل]چوپان گاو را نابود می کند

5. We got a whacking great gas bill this morning.
[ترجمه ترگمان] امروز صبح یه قبض گاز خیلی بزرگ داریم
[ترجمه گوگل]امروز صبح، یک لایحه گاز بی نظیر دریافت کردیم

6. They were fined a whacking £100 000.
[ترجمه ترگمان]آن ها به مبلغ ۱۰۰ هزار پوند جریمه شدند
[ترجمه گوگل]آنها 100000 پوند خرج کردند

7. That child deserves a whacking.
[ترجمه ترگمان]اون بچه لایق یه whacking
[ترجمه گوگل]این کودک سزاوار خرابکاری است

8. He took his belt off and started whacking Chrissie with it.
[ترجمه ترگمان]او کمربندش را درآورد و با آن به آن ضربه زد
[ترجمه گوگل]او کمربند خود را برداشت و شروع به کریسی کرد

9. They live in a whacking great house in Hollywood.
[ترجمه ترگمان]آن ها در یک خانه بزرگ بزرگ هالیوود زندگی می کنند
[ترجمه گوگل]آنها در یک خانه بزرگ در هالیوود زندگی می کنند

10. In other words, he around whacking his brother and sisters.
[ترجمه ترگمان]به عبارت دیگر، دور و بر برادرش و خواهرانش را زد
[ترجمه گوگل]به عبارت دیگر، او در اطراف برادر و خواهرانش را نابود می کند

11. Blake made another try at whacking Jack out last evening.
[ترجمه ترگمان]بلیک \"دیشب یه تلاش دیگه برای\" جک \"کرد\"
[ترجمه گوگل]بلک یکی دیگر از امتحانات را در آخرین شب از جک بیرون کشید

12. The naughty boy is whacking the heads off the flowers.
[ترجمه ترگمان]پسر شیطان سرش را از روی گل ها پرت می کند
[ترجمه گوگل]پسر شیطان سرش را از گل می اندازد

13. Do try to stop that boy whacking all the flower heads off with his stick.
[ترجمه ترگمان]سعی کن جلوی اون پسر رو بگیری که با چوب اون سر و کله بزنه
[ترجمه گوگل]سعی کنید این پسر را متوقف کنید که تمام گلهای گل را با چوبش بکشید

14. You tee off on the plastic turf whacking your ball against the screen.
[ترجمه ترگمان]ضربه tee را می زنید و توپ خود را محکم به صفحه می زنید
[ترجمه گوگل]شما در جبهه پلاستیکی به ضرب و شتم توپ خود را در برابر صفحه نمایش راه می اندازید

a whacking great dinner

یک شام واقعاً محشر



کلمات دیگر: