جای نگین، تراشه، ته چک، سوش، فلز ورق شده، ورق، سیماب پشت اینه، زرورق، بی اثرکردن، عقیم گذاردن، خنثی کردن، دفع کردن، فلز را ورقه کردن
foiled
جای نگین، تراشه، ته چک، سوش، فلز ورق شده، ورق، سیماب پشت اینه، زرورق، بی اثرکردن، عقیم گذاردن، خنثی کردن، دفع کردن، فلز را ورقه کردن
انگلیسی به فارسی
فساد، خنثی کردن، فلز را ورقه کردن، بی اثر کردن، دفع کردن
انگلیسی به انگلیسی
• decorated with small arcs (architecture)
جملات نمونه
1. their plan of a surprise attack was foiled by bad weather
هوای بد طرح حمله ی غافلگیرانه ی آنها را نقش برآب کرد.
2. We foiled his attempt to escape.
[ترجمه یلدا] ما تلاش او برای فرار را خنثی کردیم
[ترجمه ترگمان]ما سعی کردیم فرار کنیم[ترجمه گوگل]ما تلاش خود را برای فرار کردیم
3. The prisoners' attempt to escape was foiled at the last minute when police received a tip-off.
[ترجمه ترگمان]در آخرین دقیقه که پلیس انعام دریافت کرد، زندانیان اقدام به فرار کردند
[ترجمه گوگل]تلاش های زندانیان برای فرار در آخرین لحظه که پلیس یک نوک را دریافت کرد، فاسد شد
[ترجمه گوگل]تلاش های زندانیان برای فرار در آخرین لحظه که پلیس یک نوک را دریافت کرد، فاسد شد
4. The plot to overthrow the military government was foiled .
[ترجمه ترگمان]توطئه براندازی دولت نظامی خنثی شد
[ترجمه گوگل]توطئه برای سرنگونی حکومت نظامی نابود شد
[ترجمه گوگل]توطئه برای سرنگونی حکومت نظامی نابود شد
5. Customs officials foiled an attempt to smuggle priceless paintings out of the country.
[ترجمه ترگمان]مسئولان گمرک تلاشی برای قاچاق نقاشی های گران قیمتی از این کشور را خنثی کردند
[ترجمه گوگل]مقامات گمرکی تلاش برای قاچاق نقاشی های بی ارزش از کشور را نابود کردند
[ترجمه گوگل]مقامات گمرکی تلاش برای قاچاق نقاشی های بی ارزش از کشور را نابود کردند
6. The enemy's attack was foiled.
[ترجمه ترگمان]حمله دشمن خنثی شد
[ترجمه گوگل]حمله دشمن فاسد شد
[ترجمه گوگل]حمله دشمن فاسد شد
7. The police foiled the murderer's attempt to escape.
[ترجمه ترگمان]پلیس تلاش قاتل را برای فرار خنثی کرد
[ترجمه گوگل]پلیس تلاش قاتلان را برای فرار از دست داد
[ترجمه گوگل]پلیس تلاش قاتلان را برای فرار از دست داد
8. His attempt to deceive us was foiled.
[ترجمه ترگمان]تلاش او برای فریب دادن ما خنثی شد
[ترجمه گوگل]تلاش او برای فریب دادن ما فاسد شده بود
[ترجمه گوگل]تلاش او برای فریب دادن ما فاسد شده بود
9. He was foiled in his attempt to deceive us / His attempt to deceive us was foiled.
[ترجمه ترگمان]او در تلاش برای فریب دادن ما ناکام ماند \/ تلاش او برای فریب دادن ما خنثی شد
[ترجمه گوگل]او در تلاش او برای فریب دادن ما / تلاش او برای فریب دادن ما فاسد شده بود
[ترجمه گوگل]او در تلاش او برای فریب دادن ما / تلاش او برای فریب دادن ما فاسد شده بود
10. A massive arms-smuggling plan has been foiled by the CIA.
[ترجمه ترگمان]طرح عظیم قاچاق سلاح توسط سازمان سیا خنثی شده است
[ترجمه گوگل]یک برنامه گسترده اسلحه و قاچاق توسط سیا گرفته شده است
[ترجمه گوگل]یک برنامه گسترده اسلحه و قاچاق توسط سیا گرفته شده است
11. They were foiled in their attempt to smuggle priceless paintings.
[ترجمه ترگمان]آن ها تلاش خود برای قاچاق نقاشی های گران بها را خنثی کردند
[ترجمه گوگل]آنها در تلاش برای قاچاق نقاشی های بی ارزش بودند
[ترجمه گوگل]آنها در تلاش برای قاچاق نقاشی های بی ارزش بودند
12. Two customers have foiled a smash-and-grab raid on a local shop.
[ترجمه ترگمان]دو مشتری یک یورش به یک مغازه محلی را خنثی کرده اند
[ترجمه گوگل]دو مشتری یک حمله به سرقت و خرابکاری بر روی یک فروشگاه محلی را خنثی کرده اند
[ترجمه گوگل]دو مشتری یک حمله به سرقت و خرابکاری بر روی یک فروشگاه محلی را خنثی کرده اند
13. He was foiled in his attempt.
[ترجمه ترگمان]او در تلاش خود خنثی شد
[ترجمه گوگل]او در تلاش او فاسد شد
[ترجمه گوگل]او در تلاش او فاسد شد
14. Police have foiled an attempt to smuggle a bomb into Belfast airport.
[ترجمه ترگمان]پلیس تلاشی برای قاچاق بمب به فرودگاه بلفاست را خنثی کرده است
[ترجمه گوگل]پلیس تلاش کرده است تا یک بمب را به فرودگاه بلفاست حمل کند
[ترجمه گوگل]پلیس تلاش کرده است تا یک بمب را به فرودگاه بلفاست حمل کند
15. A brave police chief foiled an armed robbery on a jewellers' by grabbing the raiders' shotgun.
[ترجمه ترگمان]یک رئیس شجاع، یک سرقت مسلحانه را با دست گرفتن از افراد مسلح، خنثی کرد
[ترجمه گوگل]یک سرباز پلیس شجاع با دستگیری اسلحه مهاجم، یک سرقت مسلحانه را بر روی یک جواهرکار متوقف کرد
[ترجمه گوگل]یک سرباز پلیس شجاع با دستگیری اسلحه مهاجم، یک سرقت مسلحانه را بر روی یک جواهرکار متوقف کرد
پیشنهاد کاربران
نا موفق
نا موفق و نا تمام
شکست خورده
ناموفق
ناموفق
کلمات دیگر: