تحریک شده، دامن زدن، تحریک کردن، بر انگیختن، خشمگین کردن، بر افروختن
provoked
انگلیسی به فارسی
جملات نمونه
1. his foreign accent provoked the students' derision
لهجه ی خارجی او موجب تمسخر دانشجویان شد.
2. i was really provoked by the way he treated us
طرز رفتار او با ما مرا واقعا بر آشفت.
پیشنهاد کاربران
بر انگیخته
تحریک شده
با علت. . . بادلیل. . . .
کلمات دیگر: