تصدیق کنید
take for granted
انگلیسی به فارسی
انگلیسی به انگلیسی
• not appreciate, not realize how much something means to you
جملات نمونه
1. Practice time is something else everyone seems to take for granted.
[ترجمه سعید] مدت زمان تمرین یکی دیگر از چیزهایی است که همه آنرا دستکم میگیرند. ( به حساب نمیآورند )
[ترجمه مهدی] مدت زمان تمرین یکی دیگر از چیزهایی است که بنظر بدیهی پنداشته می شود.
[ترجمه اشکان] زمان تمرین چیز دیگری است که هر کسی به نظرش بدیهی و ساده میاد ( بی تفاوت از کنارش رد میشود )
[ترجمه حنانه] زمان تمرین یکی دیگر از چیز هوایی است که به آن اهمیت نمی دهند.
[ترجمه مجتبی افشار] زمان تمرین یکی دیگر از مواردی است که بنظر می رسد همه آن را نادیده می گیرند
[ترجمه احمد رضا] از دیگر چیز هایی که بنظر میاید توسط افراد دست کم گرفته میشود مدت زمان تمرین است
[ترجمه ترگمان]زمان تمرین چیز دیگری است که به نظر می رسد همه آن را بدیهی می پندارد[ترجمه گوگل]زمان تمرین چیز دیگری است که هر کس به نظر می رسد به عهده دارد
2. The Mount Dora we take for granted seems like paradise to her.
[ترجمه امیر] کوه دورا که اصلاً به چشم ما نمی آمد برای او مانند بهشت بود
[ترجمه مجتبی افشار] کوه دورا که برای ما معمولی است در نظر او بهشته
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که کوه دورا که ما در نظر می گیریم، بهشتی برای او به نظر می رسد[ترجمه گوگل]کوه دورا ما را به عنوان به نظر می رسد به نظر می رسد بهشت به او
3. But baboons and spider monkeys take for granted the fact that their societies are strictly stratified.
[ترجمه ترگمان]اما بابون ها و میمون ها این واقعیت را پذیرفته اند که جوامع آن ها به شدت لایه لایه هستند
[ترجمه گوگل]اما بابون ها و میمون های عنکبوت به این واقعیت اعتقاد دارند که جوامع آنها کاملا طبقه بندی شده اند
[ترجمه گوگل]اما بابون ها و میمون های عنکبوت به این واقعیت اعتقاد دارند که جوامع آنها کاملا طبقه بندی شده اند
4. He seemed to take for granted that she would share his views on the derelicts.
[ترجمه بنفشه] او تصور می کرد که عادیه اگه اوبخواد دیدگاهشو در مورد کشتی متروکه اعلام کنه
[ترجمه بنفشه] او تصور می کرد که عادیه اگه بخواد نظرشو در مورد ولگرد ها به اشتراک بزاره
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که او قبول کرده است که نظراتش را درباره the به اشتراک بگذارد[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که او به وضوح تصور می کرد که دیدگاه هایش را در مورد تخفیفات به اشتراک می گذارد
5. I think you take for granted how much you truly love the sport.
[ترجمه ترگمان]فکر می کنم قبول کنید که چقدر به ورزش علاقه دارید
[ترجمه گوگل]من فکر میکنم شما به اندازه کافی عاشق ورزش هستید
[ترجمه گوگل]من فکر میکنم شما به اندازه کافی عاشق ورزش هستید
6. Don t take for granted the things closest to your heart.
[ترجمه محمدرضا نرگسی] از کنار چیزایی که به قلبتان نزدیک است سرسری عبور نکنید
[ترجمه احمدرضا] برای چیز های که به قلب شما نزدیک هستن اهمیت قائل شو don't take for granted =اهمیت قائل شدن
[ترجمه ترگمان]این چیزها رو به قلبت نزدیک نکن[ترجمه گوگل]برای چیزهایی که به قلب شما نزدیک تر است، تعهد کنید
7. Don't take for granted the passions that she has for you.
[ترجمه ترگمان]از احساساتی که برای تو دارد استفاده نکن
[ترجمه گوگل]برای اینکه احساسات و تمایلات خود را برای او به ارمغان بیاورید، راضی نخواهید شد
[ترجمه گوگل]برای اینکه احساسات و تمایلات خود را برای او به ارمغان بیاورید، راضی نخواهید شد
8. To be accidental and take for granted. So you must, Suiyuan unchanged, unchanged Suiyuan.
[ترجمه ترگمان]تصادفی بودن و پذیرفته شدن پس شما باید بدون تغییر و بدون تغییر، بدون تغییر باقی بمانید
[ترجمه گوگل]به طور تصادفی و قابل قبول است بنابراین شما باید، Suiyuan بدون تغییر، بدون تغییر Suiyuan
[ترجمه گوگل]به طور تصادفی و قابل قبول است بنابراین شما باید، Suiyuan بدون تغییر، بدون تغییر Suiyuan
9. Do not take for granted skills that you perform well as a matter of course.
[ترجمه ترگمان]به شما مهارت هایی اعطا نکنید که به عنوان یک موضوع خوب عمل کنید
[ترجمه گوگل]برای مهارت های مورد نظر خود که به خوبی انجام می شود، به عنوان یک موضوع خاص عمل نکنید
[ترجمه گوگل]برای مهارت های مورد نظر خود که به خوبی انجام می شود، به عنوان یک موضوع خاص عمل نکنید
10. Never for a moment take for granted that love would stay there for ever.
[ترجمه ترگمان]هرگز برای یک لحظه مسلم فرض نمی شد که عشق برای همیشه در آنجا باقی خواهد ماند
[ترجمه گوگل]هرگز برای یک لحظه متوجه نشوید که عشق همیشه برای همیشه باقی خواهد ماند
[ترجمه گوگل]هرگز برای یک لحظه متوجه نشوید که عشق همیشه برای همیشه باقی خواهد ماند
11. Or so I take for granted.
[ترجمه ترگمان] یا واسه همین قبولش کردم
[ترجمه گوگل]یا به این ترتیب، به عقیده من
[ترجمه گوگل]یا به این ترتیب، به عقیده من
12. We also do not take for granted the optimization of code by design and we take it with a grain of salt every time somebody tells us how good JVMs are now at optimization and garbage collection.
[ترجمه ترگمان]ما همچنین به بهینه سازی کد با طراحی نیاز نداریم و هر بار که کسی به ما می گوید که JVMs خوب در حال حاضر در مورد بهینه سازی و جمع آوری زباله چقدر خوب هستند آن را با یک دانه نمک همراه می بریم
[ترجمه گوگل]ما همچنین برای بهینه سازی کد به صورت طراحی تصویب نمی کنیم و هر بار که کسی به ما می گوید که JVM های خوب در حال بهینه سازی و جمع آوری زباله هستند، ما آن را با یک نمک نمک می بریم
[ترجمه گوگل]ما همچنین برای بهینه سازی کد به صورت طراحی تصویب نمی کنیم و هر بار که کسی به ما می گوید که JVM های خوب در حال بهینه سازی و جمع آوری زباله هستند، ما آن را با یک نمک نمک می بریم
13. There are many things I take for granted and don't even realize.
[ترجمه محمدرضا نرکسی] چیز هایی زیادی است که به چشم من نمی آیند بی آنکه خود متوجه آن ها شوم.
[ترجمه ترگمان]چیزهای زیادی هست که من توقع دارم و حتی متوجه نمی شوم[ترجمه گوگل]چیزهای زیادی هست که من راضی هستم و حتی متوجه نیستم
14. One might rationally take for granted that the herbal supplements are in any case securer and include less reaction .
[ترجمه ترگمان]یک فرد ممکن است به طور منطقی دریافت کند که مکمل های herbal در هر حالت securer هستند و واکنش کم تر را شامل می شوند
[ترجمه گوگل]ممکن است منطقی به نظر برسد که مکمل های گیاهی در هر صورت امن هستند و شامل واکنش کمتر می شوند
[ترجمه گوگل]ممکن است منطقی به نظر برسد که مکمل های گیاهی در هر صورت امن هستند و شامل واکنش کمتر می شوند
پیشنهاد کاربران
توجه نکردن_نادیده گرفتن
بدیهی پنداشتن، مسلم دانستن، مسلم فرض کردن، محتاج به دلیل ندانستن
نادیده گرفتن=ignore
پذیرفتن درستی چیزی بدون هیچ سوالی
یا
قدر دانی نکردن از کسی
یا
قدر دانی نکردن از کسی
بدیهی، مسلم ( adj )
بی محلی کردن
مسلم فرض کردن چیزی بدون تحقیق.
توجه کمی به. . /سرسری گرفتن/دست کم گرفتن
توجه کمی به. . /سرسری گرفتن/دست کم گرفتن
قدر چیزی را ندانستن
کوچک شمردن
فرض کردن
to underestimate the value of
to consider as true, real, or forthcoming
anticipate correctly
to assume without checking
کوچک شمردن
فرض کردن
to underestimate the value of
to consider as true, real, or forthcoming
anticipate correctly
to assume without checking
1. حق مسلم خود فرض کردن
( در اثر توقع وانتظار بالا )
2. قدر وقیمت چیزی را ندانستن
3. بی اهمیت شمردن ودست کم گرفتن
( در اثر توقع وانتظار بالا )
2. قدر وقیمت چیزی را ندانستن
3. بی اهمیت شمردن ودست کم گرفتن
بدیهی به نظر رسیدن
- نادیده گرفتن چیزی، بی توجهی کردن به چیزی، فکر نکردن به چیزی، پرت شدن حواس از چیزی، قدر چیزی را ندانستن ( به این دلیل که فکر می کنیم همواره در دسترس یا بدون تغییر خواهد ماند. )
I took it for granted that I would find the perfect job.
It’s easy to take your parents for granted.
- قبول یا فرض چیزی بدون سوال
one takes certain amenities for granted
I took it for granted that I would find the perfect job.
It’s easy to take your parents for granted.
- قبول یا فرض چیزی بدون سوال
one takes certain amenities for granted
مسلم دانستن
از کسی توقع داشتن
1. قدر و منزلت چیزی رو ندانستن Take "sth" for Granted
"so many of us take clean water for granted "
2 - از کسی توقع داشتن Take "sb" for Granted
"don't take her for granted; she won't be here for ever"
"so many of us take clean water for granted "
2 - از کسی توقع داشتن Take "sb" for Granted
"don't take her for granted; she won't be here for ever"
سواستفاده کردن
1 - . . . Take it for granted that : فرضو بر این میگیریم که . . .
2 - Take "sb/sth" for granted : قدر کسی/چیزی را ندانستن. مثل پدر و مادر ، سلامتی ، آزادی و . . .
2 - Take "sb/sth" for granted : قدر کسی/چیزی را ندانستن. مثل پدر و مادر ، سلامتی ، آزادی و . . .
محرز دانستن، مسجل پنداشتن، بی چون وچرا پذیرفتن
دست کم گرفتن
براحتی از کنار چیزی گذشتن
اطمینان داشتن
how could her father as good as take it for granted that sophie would find her.
پدرش از کجا اینقدر مطمئن بود که سوفی او را پیدا میکند؟
موفق باشید.
how could her father as good as take it for granted that sophie would find her.
پدرش از کجا اینقدر مطمئن بود که سوفی او را پیدا میکند؟
موفق باشید.
پذیرفتن بی چون و چرا
To never think ' bout s. th cause you believe it'll always be available or stay exactly the same
انتظارداشتن، فرض کردن، پنداشتن، منتظر بودن ،
many people take it for granted that economic situation will be better
بسیاری از مردم انتظار دارند ( به انتظار نشستن ) که اوضاع اقتصادی بهتر خواهد شد
many people take it for granted that economic situation will be better
بسیاری از مردم انتظار دارند ( به انتظار نشستن ) که اوضاع اقتصادی بهتر خواهد شد
چیزی را بدیهی فرض کردن، چیزی واضح فرض کردن
از چشم افتادن، عادی قلم داد کردن، بی اهمیت دونستن، یه جورایی انگار یه چیزی وظیفست و کسی قدرشو نمی دوه
لطف مکرر کسی را حق مسلم خود دانستن
بدیهی پنداشتن
قدر چیزی را ندانستن
دو معنی در دو جایگاه مختلف داره.
۱ ) بدون چون و چرا چیزی رو پذیرفتن و مسلم دونستن
۲ ) ارزش چیزی رو دست کم گرفتن و بی توجهی کردن به اون نعمت یا مسیله
۱ ) بدون چون و چرا چیزی رو پذیرفتن و مسلم دونستن
۲ ) ارزش چیزی رو دست کم گرفتن و بی توجهی کردن به اون نعمت یا مسیله
بدیهی فرض کردن، مسلم دانستن
قدر کسی یا چیزی را ندانستن.
قدر چیزی یا کسی را ندانستن
Don't take some thing or someone for granted
یعنی قدر چیزی را دانستن
Don't take some thing or someone for granted
یعنی قدر چیزی را دانستن
کلمات دیگر: