کلمه جو
صفحه اصلی

saddled

انگلیسی به فارسی

نارنجی، پالان زدن، تحمیل کردن، زین کردن


انگلیسی به انگلیسی

• wearing a saddle, fit with a seat for a rider (about a horse or other animal)

جملات نمونه

1. he is saddled with heavy responsibilities
مسئولیت های سنگینی را بر دوش دارد.

2. i was saddled with the job of typing all of the letters
کار ماشین کردن همه ی نامه ها را به گردن من گذاشته بودند.

3. the horses were saddled and ready to go
اسب ها زین کرده و آماده ی رفتن بودند.

4. they had already saddled and bridled mehri's horse
اسب مهری را از پیش زین و لگام کرده بودند.

5. He was saddled a hard task on.
[ترجمه ترگمان]ماموریت سختی را بر عهده داشت
[ترجمه گوگل]او یک کار سخت را ناراحت کرد

6. He saddled with a large house which he can't sell or keep repaired.
[ترجمه ترگمان]او با یک خانه بزرگ که نمی تواند بفروشد یا تعمیر کند زین کرده بود
[ترجمه گوگل]او با یک خانه بزرگ که او نمیتواند فروش کند یا تعمیر کند ناراحت شده است

7. He saddled his horse, mounted, and rode away at a gallop.
[ترجمه ترگمان]اسبش را زین کرد و سواره به تاخت دور شد
[ترجمه گوگل]او اسب خود را زخمی کرد، مینشست، و به دور انداختن رانندگی کرد

8. Jane saddled and bridled her favourite horse.
[ترجمه ترگمان]جین زین را زین کرد و افسار اسب محبوبش را گرفت
[ترجمه گوگل]جین ناراحت و اسب مورد علاقه او را بریده است

9. This over-ambitious strategy has saddled them with debts of around $000,000.
[ترجمه ترگمان]این استراتژی بیش از حد جاه طلبی آن ها را با بدهی های حدود ۰۰۰،۰۰۰ دلار مواجه کرده است
[ترجمه گوگل]این استراتژی بیش از حد بلندپروازی آنها را با بدهی های حدود $ 000،000 غرق کرده است

10. I've been saddled with organizing the whole party!
[ترجمه ترگمان]من برای ترتیب دادن کل مهمونی آماده شدم
[ترجمه گوگل]من با سازماندهی کل حزب ناراحت شده ام!

11. The company is saddled with debt.
[ترجمه ترگمان]شرکت مقروض است
[ترجمه گوگل]این شرکت دارای بدهی است

12. The horses were saddled up and ready to move.
[ترجمه ترگمان]اسب ها را زین کرده و آماده حرکت بودند
[ترجمه گوگل]اسب ها زده شده بودند و آماده حرکت بودند

13. He saddled up and rode off.
[ترجمه ترگمان]او زین را زین کرد و به راه افتاد
[ترجمه گوگل]او زد و رفت

14. Companies saddled with high debt have become inviting targets for cash-rich competitors.
[ترجمه ترگمان]شرکت هایی که با بدهی بالا دست و پنجه نرم می کنند، هدف خود را به رقبای پول دار تبدیل کرده اند
[ترجمه گوگل]شرکت هایی که با بدهی های بزرگ دست و پنجه نرم می کنند، اهداف فراوانی را برای رقبای غول پیکر کسب کرده اند

15. I've been saddled with the job of organizing the conference.
[ترجمه ترگمان]من مسئولیت سازماندهی کنفرانس را بر عهده گرفته ام
[ترجمه گوگل]من با کار سازماندهی کنفرانس مشغول به کار شدم

پیشنهاد کاربران

زین شده

. . . be saddled with
به معنای مسئولیت کاری را برعهده داشتن


کلمات دیگر: