(معمولا در ترکیب) دارای دم بخصوص
tailed
(معمولا در ترکیب) دارای دم بخصوص
انگلیسی به فارسی
(بهطور معمول در ترکیب) دارای دم بخصوص
دم، تعقیب کردن
انگلیسی به انگلیسی
صفت ( adjective )
• : تعریف: having a tail of a certain kind (usu. used in combination).
- a bobtailed cat
[ترجمه ترگمان] یک گربه انگلیسی نژاد انگلیسی است،
[ترجمه گوگل] یک گربه برهنه
[ترجمه گوگل] یک گربه برهنه
- white-tailed deer
[ترجمه ترگمان] گوزن دم سفید
[ترجمه گوگل] گوزن سفید مایل
[ترجمه گوگل] گوزن سفید مایل
• having a tail
-tailed combines with adjectives to form new adjectives which describe the type of tail that an animal has.
-tailed combines with adjectives to form new adjectives which describe the type of tail that an animal has.
جملات نمونه
1. he tailed a kite for his son
برای پسرش به یک بادبادک دنباله چسباند.
2. i tailed the spy to the restaurant
من جاسوس را محرمانه تا رستوران تعقیب کردم.
3. long tailed
دم دراز
4. ali's voice tailed off as he walked away
همین طور که علی از ما دور می شد صدای او کم کم ضعیف تر می شد.
5. the storm tailed off
توفان کم کم از بین رفت.
6. the bricks are tailed into the concrete wall
آجرها را از ته در دیوار بتونی کار گذاشته اند.
7. The shower tailed off into a drizzle.
[ترجمه ترگمان]باران به نم نم باران باریدن گرفت
[ترجمه گوگل]دوش به خراش افتاد
[ترجمه گوگل]دوش به خراش افتاد
8. His voice tailed off as he drifted into sleep.
[ترجمه ترگمان]صدایش همچنان که به خواب می رفت صدا می کرد
[ترجمه گوگل]صدای او از خواب بیدار شد
[ترجمه گوگل]صدای او از خواب بیدار شد
9. The third group tailed off behind.
[ترجمه ترگمان]گروه سوم عقب ماند
[ترجمه گوگل]گروه سوم پشت سر گذاشت
[ترجمه گوگل]گروه سوم پشت سر گذاشت
10. Officers had tailed the gang from London during a major undercover inquiry.
[ترجمه ترگمان]افسران در طی یک تحقیق مخفی بزرگ، باند را از لندن دنبال کردند
[ترجمه گوگل]افسران این گروه را از لندن در طی یک تحقیق اسرارآمیز بزرگ مورد ضرب و شتم قرار دادند
[ترجمه گوگل]افسران این گروه را از لندن در طی یک تحقیق اسرارآمیز بزرگ مورد ضرب و شتم قرار دادند
11. Traffic tailed back for 15 miles when the road was blocked by an accident.
[ترجمه ترگمان]زمانی که جاده با یک تصادف مسدود شد، ترافیک به مدت ۱۵ مایل عقب نشینی کرد
[ترجمه گوگل]هنگامی که جاده در اثر حادثه مسدود شده بود، ترافیک به 15 مایل رسیده بود
[ترجمه گوگل]هنگامی که جاده در اثر حادثه مسدود شده بود، ترافیک به 15 مایل رسیده بود
12. Owing to little response, his speech tailed off to a hesitant end.
[ترجمه ترگمان]به خاطر پاسخ کمی، سخنرانی او به پایان مردد رسید
[ترجمه گوگل]با توجه به پاسخ کمی، سخنرانی او به پایان ناگهانی ختم شد
[ترجمه گوگل]با توجه به پاسخ کمی، سخنرانی او به پایان ناگهانی ختم شد
13. His voice tailed away in the bitter cold air.
[ترجمه ترگمان]صدایش در هوای سرد و تلخ ناپدید شد
[ترجمه گوگل]صدای او در هوای تلخ سرد بود
[ترجمه گوگل]صدای او در هوای تلخ سرد بود
14. Some boys tailed after the parade.
[ترجمه ترگمان] بعضی پسرها بعد از رژه رفتن دنبالش
[ترجمه گوگل]بعضی از پسران بعد از رژه بودند
[ترجمه گوگل]بعضی از پسران بعد از رژه بودند
15. Last year, economic growth tailed off to below four percent.
[ترجمه ترگمان]سال گذشته رشد اقتصادی به کم تر از ۴ درصد رسید
[ترجمه گوگل]سال گذشته، رشد اقتصادی به کمتر از چهار درصد کاهش یافت
[ترجمه گوگل]سال گذشته، رشد اقتصادی به کمتر از چهار درصد کاهش یافت
long tailed
دم دراز
bobtailed
دمبریده
پیشنهاد کاربران
To tail someone means to follow close behind them and watch where they go and what they do.
کلمات دیگر: