بازارگرمی، استدلال یا صحبت فروشنده برای قانع کردن خریدار، مذاکره وبازار گرمی برای فروش
sales talk
بازارگرمی، استدلال یا صحبت فروشنده برای قانع کردن خریدار، مذاکره وبازار گرمی برای فروش
انگلیسی به فارسی
مذاکره وبازار گرمی برای فروش
بحث فروش، مذاکره وبازار گرمی برای فروش
انگلیسی به انگلیسی
اسم ( noun )
• : تعریف: a discussion or persuasive presentation designed to sell a product or win support for an idea or course of action.
• attempts to persuade a customer to purchase a company's product
sales talk is all the things that a salesperson says when they are trying to persuade a customer to buy something.
sales talk is all the things that a salesperson says when they are trying to persuade a customer to buy something.
جملات نمونه
1. He is running out of possible patrons, sales talk, flirtatiousness, hair, steam.
[ترجمه ترگمان]او در حال فرار از مشتری های احتمالی، صحبت فروش، flirtatiousness، مو و بخار است
[ترجمه گوگل]او از طرفداران احتمالی، بحث فروش، ضعف، مو، بخار است
[ترجمه گوگل]او از طرفداران احتمالی، بحث فروش، ضعف، مو، بخار است
2. The coach gave a sales talk on exercise in the school assembly.
[ترجمه ترگمان]این مربی یک سخنرانی فروش در مورد ورزش در انجمن مدارس انجام داد
[ترجمه گوگل]این مربی به صحبت در مورد ورزش در مجمع مدرسه گفت
[ترجمه گوگل]این مربی به صحبت در مورد ورزش در مجمع مدرسه گفت
3. After an impassioned sales talk yielded no results, he asked where they were from.
[ترجمه ترگمان]بعد از بحث فروش پر شور نتیجه ای نگرفت و از او پرسید که از کجا آمده اند
[ترجمه گوگل]پس از یک بحث فروش مشتاق نتیجه ای نداشت، از او پرسید که از کجا آمده است
[ترجمه گوگل]پس از یک بحث فروش مشتاق نتیجه ای نداشت، از او پرسید که از کجا آمده است
4. He memorized the sales talk which he hoped would bring in large orders.
[ترجمه ترگمان]این گفتگوهای فروش را به خاطر سپرد که امیدوار بود سفارش زیادی به او بدهد
[ترجمه گوگل]او گفتگو فروش را حفظ کرد که امیدوار بود دستورات بزرگ را به او بدهد
[ترجمه گوگل]او گفتگو فروش را حفظ کرد که امیدوار بود دستورات بزرگ را به او بدهد
5. Assess your sales talk: How interactive are your sales dialogues?
[ترجمه ترگمان]ارزیابی فروش خود را ارزیابی کنید: گفتگوهای فروش شما چقدر متقابل است؟
[ترجمه گوگل]گفتگو فروش خود را ارزیابی کنید چگونه گفتگوهای فروش شما تعاملی است؟
[ترجمه گوگل]گفتگو فروش خود را ارزیابی کنید چگونه گفتگوهای فروش شما تعاملی است؟
6. Anyway, I'd just started my sales talk and he stopped me.
[ترجمه ترگمان]به هر حال، من فقط sales رو شروع کردم و اون جلوی منو گرفت
[ترجمه گوگل]به هر حال، من فقط بحث فروش خود را آغاز کردم و او را متوقف کرد
[ترجمه گوگل]به هر حال، من فقط بحث فروش خود را آغاز کردم و او را متوقف کرد
7. Potential customers are softened up with free gifts before the sales talk.
[ترجمه ترگمان]مشتریان بالقوه قبل از سخنرانی فروش، با هدایای رایگان نرم می شوند
[ترجمه گوگل]مشتریان بالقوه قبل از بحث فروش، با هدیه های رایگان تضمین شده اند
[ترجمه گوگل]مشتریان بالقوه قبل از بحث فروش، با هدیه های رایگان تضمین شده اند
8. And I was never at risk of being spoken to or of having to endure sales talk.
[ترجمه ترگمان]و من هرگز در این خطر نبودم که با کسی حرف بزنم، یا مجبور باشم که با هم حرف بزنم
[ترجمه گوگل]و من هیچ وقت در معرض صحبت کردن با فروش و صحبت کردن با آن نبودم
[ترجمه گوگل]و من هیچ وقت در معرض صحبت کردن با فروش و صحبت کردن با آن نبودم
9. Publicizing such exposition on all media and organizing customers for sales talk, exchange and visit.
[ترجمه ترگمان]publicizing چنین exposition بر روی تمام رسانه ها و سازماندهی مشتریان برای فروش، تبادل و بازدید
[ترجمه گوگل]انتشار چنین نمایشگاهی بر روی کلیه رسانه ها و سازماندهی مشتریان برای بحث فروش، تبادل و بازدید
[ترجمه گوگل]انتشار چنین نمایشگاهی بر روی کلیه رسانه ها و سازماندهی مشتریان برای بحث فروش، تبادل و بازدید
10. My husband is sure to have something to say against my buying the new dress. He always says I falls for the sales talk easily.
[ترجمه ترگمان]شوهرم از خریدن لباس نو چیزی برای گفتن ندارد او همیشه می گوید که من به راحتی به فروش می روم
[ترجمه گوگل]شوهرم مطمئن است که چیزی در برابر خرید لباس جدید بگوید او همیشه می گوید من به راحتی می توانم به بحث فروش برسم
[ترجمه گوگل]شوهرم مطمئن است که چیزی در برابر خرید لباس جدید بگوید او همیشه می گوید من به راحتی می توانم به بحث فروش برسم
11. Wang Lifa: Enough, enough! I'll give you a cup of tea, but spare me the sales talk. What's the point of fortune-telling?
[ترجمه ترگمان]بسه دیگه بسه یک فنجان چای به تو می دهم، اما حرف زدن را از من دریغ نکن هدف - ت - - ه - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
[ترجمه گوگل]وانگ لیفا کافی است، به اندازه کافی! من یک فنجان چای را به شما میدهم، اما مناقصه فروش را به من عطا کن نقطه قوت گفتن چیست؟
[ترجمه گوگل]وانگ لیفا کافی است، به اندازه کافی! من یک فنجان چای را به شما میدهم، اما مناقصه فروش را به من عطا کن نقطه قوت گفتن چیست؟
12. I want it to go at the top of my product sales page, it's only a short 30 second clip with sales talk and someone chatting. . .
[ترجمه ترگمان]من می خواهم که در صدر صفحه فروش محصول قرار بگیرد، فقط یک کلیپ کوتاه ۳۰ ثانیه ای با صحبت های فروش و یک نفر در حال گپ زدن است
[ترجمه گوگل]من می خواهم آن را در بالای صفحه فروش محصولات من قرار دهم، این فقط یک کلیپ کوتاه 30 ثانویه با صحبت های فروش و کسی که چت می کند
[ترجمه گوگل]من می خواهم آن را در بالای صفحه فروش محصولات من قرار دهم، این فقط یک کلیپ کوتاه 30 ثانویه با صحبت های فروش و کسی که چت می کند
13. He puts on his glasses, removes his brochures and begins his sales talk, showing the woman pictures and describing each product.
[ترجمه ترگمان]او عینکش را برمی دارد، بروشورهای خود را برمی دارد و سخنرانی فروش خود را شروع می کند، تصاویر زن را نشان می دهد و هر محصول را توصیف می کند
[ترجمه گوگل]او بر روی عینک خود قرار می دهد، بروشورهای خود را حذف می کند و صحبت های فروش خود را آغاز می کند، عکس های زن را نشان می دهد و هر محصول را توصیف می کند
[ترجمه گوگل]او بر روی عینک خود قرار می دهد، بروشورهای خود را حذف می کند و صحبت های فروش خود را آغاز می کند، عکس های زن را نشان می دهد و هر محصول را توصیف می کند
کلمات دیگر: