کلمه جو
صفحه اصلی

wedding ring


انگشتر ازدواج، حلقه ی عروسی، حلقه انگشتری نامزدی یا عروسی

انگلیسی به فارسی

حلقه انگشتری نامزدی یا عروسی


حلقه ازدواج، حلقه انگشتری نامزدی یا عروسی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a ring, often a band of gold or platinum, that is given by a groom to a bride, and sometimes by a bride to a groom, during a marriage ceremony.

• ring that is given during a marriage ceremony as a symbol of covenant and commitment
a wedding ring is a plain ring that you wear to show that you are married.

جملات نمونه

1. She absently twisted her wedding ring.
[ترجمه ترگمان]نا دین حلقه ازدواجش را با حواس پرتی تکان داد
[ترجمه گوگل]او غالبا چرخش عروسی خود را پیچید

2. Your wedding ring can be engraved with a personal inscription at no extra cost.
[ترجمه ترگمان]انگشتر عروسی شما می تواند با کتیبه شخصی نوشته شود که هیچ هزینه اضافی ندارد
[ترجمه گوگل]حلقه عروسی شما می تواند با کتیبه شخصی بدون هیچ هزینه اضافی حکاکی شود

3. notice I noticed that she was wearing a wedding ring.
[ترجمه ترگمان]متوجه شدم که حلقه ازدواج دستش بوده
[ترجمه گوگل]توجه داشته باشید متوجه شدم که او لباس عروسی داشت

4. She was fiddling self-consciously with her wedding ring.
[ترجمه ترگمان]با حلقه ازدواجش با حالتی اگاهانه از خود بی خود شده بود
[ترجمه گوگل]او با حلقه عروسی خودش خودآگاه بود

5. She peeled off her glove to reveal a wedding ring.
[ترجمه ترگمان]او دستکش ها را بیرون آورد تا حلقه ازدواج را آشکار کند
[ترجمه گوگل]او دستکش خود را به چنگ زدن به حلقه عروسی آشکار کرد

6. She had to hock her wedding ring.
[ترجمه ترگمان] اون باید حلقه ازدواجش رو گرو بذاره
[ترجمه گوگل]او مجبور شد که حلقه عروسیش را بچرخاند

7. A wedding ring is a symbol of eternal love between a married couple.
[ترجمه ترگمان]حلقه ازدواج نماد عشق ابدی بین یک زوج متاهل است
[ترجمه گوگل]حلقه عروسی نماد عشق ابدی بین یک زن و شوهر متاهل است

8. his mother's wedding ring.
[ترجمه ترگمان]حلقه ازدواج مادرش
[ترجمه گوگل]حلقه عروسی مادرش

9. Somebody had pulled his gold wedding ring off his pudgy hand.
[ترجمه ترگمان]یکی انگشتر عروسیش را از دست pudgy بیرون کشیده بود
[ترجمه گوگل]کسی دست خود را از دست داد

10. She was fiddling self-consciously with her wedding ring, twisting it around below her knuckle.
[ترجمه ترگمان]او با حلقه ازدواجش با آن ور و آن ور ور می رفت و آن را در زیر پاهایش می پیچید
[ترجمه گوگل]او با حلقه عروسی او خودخواهانه سر و صدا کرد و آن را در اطراف کمربندش چرخاند

11. She had, after all, a wedding ring on her finger, so there must have been a Mr Salt.
[ترجمه ترگمان]بعد از این همه، یک حلقه عروسی روی انگشتش بود، بنابراین باید آقای سالت بود
[ترجمه گوگل]بعد از همه او یک حلقه عروسی روی انگشتش گذاشته بود، بنابراین آقای نمک باید وجود داشته باشد

12. Long slender fingers, wedding ring, and a huge ruby on another ring.
[ترجمه ترگمان]انگشتان باریک دراز، حلقه عروسی و یک یاقوت عظیم روی حلقه دیگر
[ترجمه گوگل]انگشتان بلند بلند و باریک، حلقه عروسی و یک رومینگ عظیم در یک حلقه دیگر

13. She recognized her wedding ring but nothing else.
[ترجمه ترگمان]حلقه ازدواجش را باز شناخت، اما چیز دیگری نبود
[ترجمه گوگل]او حلقه عروسی او را به رسمیت شناخت، اما هیچ چیز دیگری

14. Dark fingers pointed at his wedding ring.
[ترجمه ترگمان]انگشت های سیاه به حلقه ازدواجش اشاره کرد
[ترجمه گوگل]انگشتان تیره بر روی حلقه عروسی او اشاره کرد


کلمات دیگر: