خسته پای (مثلا به خاطر پیاده روی)، کوفته پای، ازپای افتاده، (ساییده یا فرسوده یا نخ نما در اثر پاخوردن) پاخورده
footworn
خسته پای (مثلا به خاطر پیاده روی)، کوفته پای، ازپای افتاده، (ساییده یا فرسوده یا نخ نما در اثر پاخوردن) پاخورده
انگلیسی به فارسی
خستهپای (برای مثال به خاطر پیادهروی)، کوفتهپای، ازپای افتاده
(ساییده یا فرسوده یا نخنما در اثر پاخوردن) پاخورده
انگلیسی به انگلیسی
• worn down by the feet; footsore
جملات نمونه
1. a footworn rug
فرش پاخورده
2. the footworn steps of agha amoo's roof
پله های ساییده شده ی بام (خانه ی) آقاعمو
3. i did not have the heart to force those footworn soldiers to walk any further
دلم نمی آمد که آن سربازان ازپا افتاده را وادار به پیاده روی بیشتری بکنم.
I did not have the heart to force those footworn soldiers to walk any further.
دلم نمیآمد که آن سربازان ازپاافتاده را وادار به پیادهروی بیشتری کنم.
a footworn rug
فرش پاخورده
the footworn steps of Agha Amoo's roof
پلههای ساییدهشدهی بام (خانهی) آقاعمو
کلمات دیگر: