کلمه جو
صفحه اصلی

inseminated

انگلیسی به فارسی

تلقیح، تلقیح کردن، باردار کردن، ابستن کردن، پاشیدن، کاشتن، افشاندن


انگلیسی به انگلیسی

• impregnated; sown with seeds


کلمات دیگر: