باکمرویی، باترس یاتردید، بانداشتن اعتمادبخود
diffidently
باکمرویی، باترس یاتردید، بانداشتن اعتمادبخود
انگلیسی به انگلیسی
• shyly, timidly, unassertively
جملات نمونه
1. They came in diffidently, nodded respectfully to Wilcox, and looked askance at Robyn.
[ترجمه ترگمان]آن ها با احتیاط آمدند و با احترام سر تکان دادند و با احترام سر تکان دادند و به Robyn نگاه کردند
[ترجمه گوگل]آنها به سختی آمدند، به ویلکاکس احترام گذاشتند و به رابین نگاه کردند
[ترجمه گوگل]آنها به سختی آمدند، به ویلکاکس احترام گذاشتند و به رابین نگاه کردند
2. She followed him diffidently through the clattering machines.
[ترجمه ترگمان]او با کمرویی و کمرویی او را دنبال کرد
[ترجمه گوگل]او از طریق ماشین های خسته کننده به شدت به دنبال او رفت
[ترجمه گوگل]او از طریق ماشین های خسته کننده به شدت به دنبال او رفت
3. "Would you," he asked diffidently, "like to talk to me about it?"
[ترجمه ترگمان]او با کمرویی پرسید: \"آیا شما دوست دارید در این باره با من صحبت کنید؟\"
[ترجمه گوگل]او پرسید: 'آیا می خواهید، با من در مورد آن صحبت کنید؟'
[ترجمه گوگل]او پرسید: 'آیا می خواهید، با من در مورد آن صحبت کنید؟'
4. Victor Henry diffidently named three well - known rear admirals.
[ترجمه ترگمان]ویکتور هنری diffidently از three admirals را به نام admirals admirals نام برد
[ترجمه گوگل]ویکتور هنری به راحتی سه ناو دریای آهسته شناخته شده را نام برد
[ترجمه گوگل]ویکتور هنری به راحتی سه ناو دریای آهسته شناخته شده را نام برد
5. He said diffidently, "Tell me. How can I help you to pass the test?"
[ترجمه ترگمان]او با کمرویی گفت: \" به من بگویید چطور می توانم به شما کمک کنم از این آزمایش بگذرد؟ \"
[ترجمه گوگل]او به آرامی گفت: «به من بگو چگونه می توانم به شما کمک کنم تا آزمون را امتحان کنم؟
[ترجمه گوگل]او به آرامی گفت: «به من بگو چگونه می توانم به شما کمک کنم تا آزمون را امتحان کنم؟
6. "When will we be married?" she asked, diffidently, forgetting in her difficult situation that she had hoped he took her to be Drouet's wife.
[ترجمه ترگمان]کی ازدواج کنیم؟ او با کمرویی و ترس از فراموش کردن وضعیت دشوار خود که امیدوار بود او را به عنوان همسر دروئه تصور کند، پرسید
[ترجمه گوگل]چه زمانی ازدواج خواهیم کرد؟ او به آرامی پرسید: در موقعیت دشواری که او امیدوار بود او را به عنوان همسر دوووت فراموش کرد، فراموش کرد
[ترجمه گوگل]چه زمانی ازدواج خواهیم کرد؟ او به آرامی پرسید: در موقعیت دشواری که او امیدوار بود او را به عنوان همسر دوووت فراموش کرد، فراموش کرد
7. And slowly, diffidently, the number of these sheets has grown.
[ترجمه ترگمان]و آهسته، با کمرویی، تعداد این ملافه ها رشد کرده
[ترجمه گوگل]و به آرامی، کم کم، تعداد این ورق ها رشد کرده است
[ترجمه گوگل]و به آرامی، کم کم، تعداد این ورق ها رشد کرده است
8. And let's diffidently talk about how every american can have a. . . health care.
[ترجمه ترگمان]و بیا در مورد اینکه چطور هر آمریکایی میتونه مراقبت سلامت داشته باشه صحبت کنیم
[ترجمه گوگل]و اجازه دهید به راحتی در مورد اینکه چگونه هر آمریکایی می تواند یک صحبت کنید مراقبت های بهداشتی
[ترجمه گوگل]و اجازه دهید به راحتی در مورد اینکه چگونه هر آمریکایی می تواند یک صحبت کنید مراقبت های بهداشتی
9. Michael spoke up diffidently.
[ترجمه ترگمان]مایکل با کم رویی صحبت می کرد
[ترجمه گوگل]مایکل به راحتی سخن گفت
[ترجمه گوگل]مایکل به راحتی سخن گفت
10. Instead he just sat down quickly with an abrupt, half-defiant movement, lit his cigarette, and spoke to one of the men quickly and diffidently, saying.
[ترجمه ترگمان]در عوض با حرکتی تند و نیمه گستاخانه، سیگارش را روشن کرد، سیگارش را روشن کرد و با کمرویی و تردید با یکی از مردان صحبت کرد و گفت:
[ترجمه گوگل]در عوض، او به سرعت با یک جنبش ناگهانی و نیمه متزلزل نشست، سیگار را روشن کرد و به یکی از مردان گفت که به سرعت و بی رحمانه گفت
[ترجمه گوگل]در عوض، او به سرعت با یک جنبش ناگهانی و نیمه متزلزل نشست، سیگار را روشن کرد و به یکی از مردان گفت که به سرعت و بی رحمانه گفت
کلمات دیگر: