کلمه جو
صفحه اصلی

hold the baby

انگلیسی به انگلیسی

• endure the outcome, be forced to take responsibility

جملات نمونه

1. The straps hold the baby in securely.
[ترجمه ترگمان]تسمه بچه را محکم نگه می دارد
[ترجمه گوگل]بند های کودک را به طور ایمن نگه می دارد

2. He was holding the baby in his arms.
[ترجمه ترگمان]بچه را در بغل گرفته بود
[ترجمه گوگل]او کودک را در آغوش خود نگه داشت

3. Hold the baby a minute, please.
[ترجمه ترگمان]یه لحظه بچه رو نگه دار، لطفا
[ترجمه گوگل]کودک را یک دقیقه نگه دارید، لطفا

4. She held the baby in her arms.
[ترجمه ترگمان]بچه را در آغوش گرفت
[ترجمه گوگل]او کودک را در آغوش خود نگه داشت

5. She was holding the baby in her arms.
[ترجمه ترگمان]بچه را در بغل گرفته بود
[ترجمه گوگل]او کودک را در آغوش او نگه داشت

6. She held the baby in her arms and rocked her to and fro.
[ترجمه ترگمان]بچه را در آغوش گرفت و تکانش داد
[ترجمه گوگل]او کودک را در آغوش خود نگه داشت و به او وحشت زد

7. She held the baby gently.
[ترجمه ترگمان]او بچه را آرام نگه داشت
[ترجمه گوگل]او کودک را به آرامی نگه داشت

8. He changed to another job and we were left holding the baby.
[ترجمه ترگمان]او به شغل دیگری تغییر کرد و ما را رها کردیم تا بچه را نگه داریم
[ترجمه گوگل]او به کار دیگری تغییر کرد و ما نگه داشتن بچه را ترک کردیم

9. I held the baby in my arms.
[ترجمه ترگمان]بچه را در آغوش گرفتم
[ترجمه گوگل]کودکم را در آغوش گرفتم

10. The other investors pulled out of the project and we were left holding the baby.
[ترجمه ترگمان]بقیه سرمایه گذاران از پروژه خارج شدند و ما در حالی که بچه را نگه داشته بودیم
[ترجمه گوگل]سرمایه گذاران دیگر از پروژه خارج شدند و ما نگه داشتن بچه را ترک کردیم

11. Marie held the baby tightly in her arms.
[ترجمه ترگمان]مری کودک را محکم در آغوش گرفت
[ترجمه گوگل]ماری کودک را به شدت در آغوشش نگه داشت

12. Clarisa was sitting up in bed[sentence dictionary], propped against a pillow and holding the baby.
[ترجمه ترگمان]Clarisa در بس تر [ فرهنگ لغت زندان ] نشسته، به یک بالش تکیه داده و کودک را نگه داشته بود
[ترجمه گوگل]Clarisa در رختخواب نشسته بود (فرهنگ لغت جمله)، بر علیه یک بالش و نگه داشتن کودک حمایت کرد

13. Celia came down holding the baby, who had gone blue and stopped breathing.
[ترجمه ترگمان]سل یا بچه را در بغل گرفته بود و نفس نفس می زد
[ترجمه گوگل]سلیا پایین نگه داشتن کودک، که آبی رنگ شده است و متوقف شد تنفس

14. Then he does something stupid with a television researcher and is left holding the baby.
[ترجمه ترگمان]سپس کاری احمقانه با یک محقق تلویزیونی انجام می دهد و کودک را در آغوش می گیرد
[ترجمه گوگل]سپس او با یک محقق تلویزیون کاری احمقانه انجام می دهد و کودک را نگه داشته است

15. The difference is that you were left holding the baby.
[ترجمه ترگمان]فرق این است که تو باید بچه را بغل کنی
[ترجمه گوگل]تفاوت این است که شما نگه داشتن کودک را ترک کردید


کلمات دیگر: